-
چند روزی نبودم
دوشنبه 28 مردادماه سال 1387 18:10
چند روزی نبودم رفته بودم برای نگاهداری پدر و مراقبت و پرستاری چه کار سختی است خیلی سخت باور اون مشکله باور کن کار هر کسی نیست شب تا دم دمای صبح بیدار بودم گنجشک ها لابلای شاخ و برگ ها خوابیده بودند و کلاغچه ایی گاه به گاه غار غار می کرد ماه می تابید وستاره ایی سمت راست ماه را به نظاره نشسته بود و من بودم و پدری که...
-
وای که من اب دادن را چقدر دوست دارم
پنجشنبه 17 مردادماه سال 1387 12:22
وای که من اب دادن را چقدر دوست دارم مخصوصا گل ها را رفتم به باغچه مهربانی نزدیک خانه امان شلینگ باغبان را گرفتم و گل های باغچه را شستم گل یاس زرد چه زیبا بود وقتی اب روی سینه هایش می ریخت و شره کنان روی تنش را می شست و من لذتی می بردم که نگو و نپرس پیر مردی با ویلچر خود نظاره گر من بود و می گفت اب زندگی است اب اگاهی...
-
بهار که بیاد
چهارشنبه 16 مردادماه سال 1387 20:08
بهار که بیاد بارون که بباره زمین که خیس بشه افتاب که بتابه منم سبز می شم شبنم که روی چشایه تو بیاد تو بارونی می شی می بارم رو لبات سر می خورم توی دلت می دونی چقدر دوستت دارم نمی بینی دلت اشکی شده نشینی گریه کنی اخه من تو دلتم گریه کنی می ریزم زیر چشات اب می شم باد منو می بره گریه نکن بزار من اون تو باشم تو دل تو جا...
-
گل ها از خندیدن خسته نمی شوند
یکشنبه 13 مردادماه سال 1387 18:10
گل ها از خندیدن خسته نمی شوند همیشه خدا می خندند چه ان زمان که غنچه اند و خنده در دل دارند و چه ان زمان که به افتاب سلام می کنند و مهتاب را با اغوش می برند و چه ان زمان که شبنم را در خانه مهمان می کنند گل ها همیشه می خندند ساغری از عطر در دل دارند و به هر تازه واردبی بی هیچ منتی می بخشند من هم می توانم گل باشم یک شرط...
-
یه باغ گل یاس بود
چهارشنبه 9 مردادماه سال 1387 15:16
یه باغ گل یاس بود تمام باغ یاس بود و ابی که تو کوچه باغ ها پیچ می خورد و یاس ها را سیراب می کرد فرشی از گل یاس به سفیدی برف همه جا را پر کرده بود و عطر دل انگیزی که مرا به مستی می برد من بودم و دوستم در کوچه باغ گل یاس دست در دست هم اسمان ابی ابی بود و پروانه ها شادی می کردند پروانه های رنگارنگ رقص کنان روی هر گلی...
-
زیبایی تو دل ماست
یکشنبه 6 مردادماه سال 1387 19:58
زیبایی تو دل ماست بدی هم تو دل ماست می گن بدی باید باشه که زیبایی معنی بده و زیبایی وقتی معنی میده که بدی باشه عجب پس بدی بد نیست در ذات خودش خیلی هم خوبه چیز غریبه ایه نه ؟ ادم نمی دونه چی کار کنه خوب به یک معنی راست می گن شب که نباشه روز معنی نداره روزهم که نباشه شب معنی نداره خوب با این وجود ادم در می مونه که ذات...
-
غار تنهایی امروز مرا به خود برد
شنبه 29 تیرماه سال 1387 17:54
غار تنهایی امروز مرا به خود برد عجیب بود خوابم برده بود و خواب می دیدم خواب می دیدم که ماشینم نیست جایی پارک کرده بودم و در جای پارک خود نبود تمام منطقه را زیر پا در کردم اما از غار خبری نبود تلفن همراهم هم کار نمی کرد و من تعجبم بیشتر شده بود یعنی چی ؟ ساعتی گذشت ساعتی دلهره امیز خود نمی داستم کجایم از این و ان می...
-
رفته بودم برای دیدار پدر
جمعه 28 تیرماه سال 1387 22:04
رفته بودم برای دیدار پدر پدرم باز پس رفته است ار هفته پیش چشمان کم فروغ پدرم کم فروغتر شده است و نمی دانید چه رنجی می برم از بیماری پدر مهربانم بیماری کمرش را از میان دو تا کرده است پدر را به حیاط خانه اوردیم با پای برهنه اخه دیگه نمی تونه به راحتی حتی دم پایی را پا کنه با کمک دو نفر امد و روی صندلی نشست و من هم داشتم...
-
امروز منو خیلی رنجوند
پنجشنبه 27 تیرماه سال 1387 19:52
امروز منو خیلی رنجوند دلمو سوزند نمی دونی ادما وقتی بد جنس می شن چه اتشی می سوزنند ادم نمی دونه تو این مواقع چه بکنه طرف اگه دوست هم باشه که خیلی بدتره اخه این که دوستی نیست از دشمنی هم بدتره ادم هوای دشمنشه داره می دونه که طرف دشمنشه اما اونی که دم از دوستی می زنه و یه هویی دشنه تو قلبت می کنه اینو چی کار باید کرد...
-
می گفت ماشین بی رحم اونو زیر کرد
چهارشنبه 26 تیرماه سال 1387 16:11
می گفت ماشین بی رحم اونو زیر کرد و حیوون پس از دقایقی جان داد اخه حیوانات هم حق حیات دارند گربه هم زندگی را دوست داره بچه گربه بود سرایدار ما این را تعریف کرد گفت رفت زیر چرخ ماشین و حیون ناله ایی کرد و سرش را روی زمین گذارد و مرد بچه گربه دگیری هم امد دور اون چرخید و نگاهی کرد تو چشاش غم جانکاهی بود و من نمی دونم ما...
-
چشای سخاوتمندی داشت
سهشنبه 25 تیرماه سال 1387 18:17
چشای سخاوتمندی داشت با نگاهش برات ارزوهای خوب می کرد ابی بود که بر جان تشنه ات می ریخت و تو را سیراب می کرد نوری که از چشاش می بارید منو روشن می کرد نمی دونی چه صفایی داشت بوسه ایی که بر جانت می نواخت دوستم بود دوستی که دوستش دارم منو تو ضیافت خودش همیشه مهمون می کرد و حال می داد و من خدا را شاکرم با دوستی که دارم
-
صفای باطنی داره که ادم بشاش می کنه
یکشنبه 23 تیرماه سال 1387 17:46
صفای باطنی داره که ادم بشاش می کنه مثل گل می مونه نه تیغی داره و نه تیغ زاره مهربونی تو وجودش موج می زنه ادم می تونه خنده را از روی لباش برداره نمی دونی که به چه تانی خاصی می خنده صورتش گل می ندازه من که دوست دارم تند تند ببوسمش بهشتو تو چشاش جا داده یه باغ پر از میوه است میوه های رنگارنگ و گل هایی که قراره میوه بشن...
-
شنبه برای من روز خوبی نبود
شنبه 22 تیرماه سال 1387 19:13
شنبه برای من روز خوبی نبود مثل این که خاک روی سر و صورتم ریخته اند احساس خوبی ندارم نمی دانم چرا از دست ادم های بد تو روز هم داشتم کابوس می دیدم کابوس تو شب ها به خواب ادم می اد اما نه من تو روز هم گرفتار کابوسم خدایا من از این امد و رفت خسته شده ام همه رفتار ها ملال انگیز است و ادم را افسرده می کند از بی خیالی هم...
-
مسافر مکه ما رفت
چهارشنبه 19 تیرماه سال 1387 13:12
مسافر مکه ما رفت با چشمانی اشکبار اناهیتا رفت به سوی خانه خدا مدینه پیامبر سر زمین خانه وحی مولود فاطمه اناهیتا رفت چشمان معصومش ما را می پایید چهره اش نورانی بود و شادی دیدار با خدا روشنش کرده بود و همه شاد بودند اناهیتا هم شاد بود هر چند می گریست اما گریه شوق بود سفر به خانه خدا همه خاطره است سفر مشحون از زیبایی ها...
-
نمی دونی چی اتشی از چشاش می ریخت بیرون
دوشنبه 17 تیرماه سال 1387 17:37
نمی دونی چی اتشی از چشاش می ریخت بیرون من به چشم خودم دیدم اتشو اتش جهنمو وقتی وارد اتاقش شدم دامنه اتیش تا فاصله ده متری دیده می شد وای چه بی معرفت وای که انسان چقدر می تونه تبه کار باشه وای که انسان چقدر میتونه پست باشه وای که انسان اگه ادم نباشه چقدر می تونه بد باشه خدایا خیلی خوبه عمر ادمها را کوتاه کردی اگه قرار...
-
زندگی یعنی چی ؟
جمعه 14 تیرماه سال 1387 14:20
زندگی یعنی چی ؟ تو می دونی زندگی یعنی اب زندگی یعنی خاک زندگی یعنی بوسه زندگی یعنی خواب زندگی یعنی کار زندگی یعنی حس زندگی یعنی فهم زندگی یعنی گرمی دوست زندگی یعنی گل زندگی یعنی بدی زندگی یعنی حسد زندگی یعنی ادم خواری زندگی یعنی چی یه ذره چشات ببند دنیا سیاه و تار می شه خیلی چیز ها فرق می کنه رنگها را دیگه نمی بینی چش...
-
در غار تنهایی خود حال می کردم
چهارشنبه 12 تیرماه سال 1387 18:06
در غار تنهایی خود حال می کردم تنهای تنها گاه می اندیشیدم من کیستم گاه می اندیشیدم من نیستم هستی من چیست هست من کجاست هستی هست وقتی من هستم من که نباشم هستی هست ؟ من حس می کنم خوبی را من حس می کنم سبزی را من حس می کنم بوسه را من حس می کنم خنده را من حس می کنم مادرم را من حس می کنم گل را من حس می کنم افتاب را من حس می...
-
بیچاره عقده مجسم است
سهشنبه 11 تیرماه سال 1387 18:31
بیچاره عقده مجسم است نمی دونی چه اتشی از چشاش در می اد انگار جهنمی از بدی تو دلش روشنه وای ادم ها که بد می شن شیطان از شرم فرار می کنه باور کنید شیطان فرشته است در برابر بعضی از این ادم ها ادم که نه نمی شه اسم اینا را ادم گذارد اینا ادم نیستند دو پا دارند اما نه هزار پایند نیششان از مار افعی هم بدتره خدا می دونه چه...
-
مادرم را دوست دارم
دوشنبه 3 تیرماه سال 1387 19:00
مادرم را دوست دارم می دونی چرا در کودکی مرا به دوش می گرفت و من هنوز سواری های مادرم را به یاد دارم از سینه پر مهرش به من شیر می داد شیر خشکی نبود ان روزها مادرم تو زیباترین ترنم هستی هستی بارقه نگاهت لبریز از شیرین ترین عسل هستی است مادرم بمیرم برات برای اون روزهایی که مرا به این سو ان سو می بردی و چه با وقار شب را...
-
من به ماه سلام می کنم
یکشنبه 2 تیرماه سال 1387 18:34
من به ماه سلام می کنم و به سیب گلاب باغ ما پر از سیب گلاب است و نسیمی سیب های رسیده را به زیر می اندازد دوستم در زیر درخت سیب گلاب چه دیدنی است بوسه بر سیب می زنم و بر سیب دوستم تردی و عطر سیب گلاب مرا غرق در دوستی می کند و شادی را برایم می اورد خدایا باغ ما در بهار چه دیدنی بود عطر دل انگیز شکوفه های سیب مرا مدهوش می...
-
نسیم که می اد
شنبه 1 تیرماه سال 1387 20:06
نسیم که می اد دل منو شاد می کنه من نسیم خیلی دوست دارم نسیم از گلم بهتره می دونی چرا نسیمه که گل ها را نوازش می ده نسیمه که دل ادمو خنک می کنه نسیمه که موهای ادمو پریشان می کنه نسیمه که بارون اشکو را از چش ادم می بره نسیمه که گل های صحرایی را این ور و اون ور می کنه نسیم که می اد زندگی را با خودش می اره تو گندم زار که...
-
جمعه روز خوبی نیست
جمعه 31 خردادماه سال 1387 10:13
جمعه روز خوبی نیست پدرم چشم به راه است بیمار است دیروز گریه می کرد پشت تلفن برات بمیرم زندگی به تفی نمی ارزد اسب سوار دیروز افتاده امروز است راه می رود به زمین می خورد در طول یک هفته دو بار سر و صورتش زخمی شده راضیم به رضای تو یعنی چی کاری کا از دستمان بر نمی اد می گوییم راضیم به رضای تو زندگی یک حباب تو خالی است به...
-
شادی تو دل منه
یکشنبه 26 خردادماه سال 1387 19:05
شادی تو دل منه خدا شادی را به من هدیه داد شادی خودش اینو نمی دونه من تو رویام انونو دیدم مهتاب که تو اسمون می درخشید شادی تو دل من موج می زد سبزه بود و گل بود شادی بود و نور بود برف بود و جاده سرد من بودم اون بود دل بود و اون بود برف بود و اب بود نور بود و گرمی بود من بودم و بوسه بود زمستون نبود بهار بود شادی بود شادی...
-
تو دنیایی شیرینی بودم
پنجشنبه 23 خردادماه سال 1387 12:18
تو دنیایی شیرینی بودم مرا به شادی دعوت می کرد شادی در کلامش موج می زد و بهاری بود در بهار نمی دونم چه حسی ایه ادم از دوستی که دوستش داره گرم می شه دل ادم نرم می شه نرمی می شه به نرمی نسیم به نرمی گل برگ به نرمی ناز یه نوزاد دوستم که حرف می زد منو به بهشت خود می برد بهشتی معطر از میوه ها و گل ها برق نگاهش را از دور...
-
خدایا زندگی زیباست
چهارشنبه 22 خردادماه سال 1387 19:22
خدایا زندگی زیباست اگر غمی نباشد اگر درد بی درمانی نباشد زندگی زیباست اگر مرگ فرجام ان نباشد ناقوس مرگ پرنده زیبای زندگی را به زمین می خواند و در زیر خاک دفن می کند و من چه می توانم بکنم می گویند شادی کن کاری ازدستت ساخته نیست و من در خود می پیچم که شادی را به بند کشیده اند با هزار افسون و با هزار قانون و من غم نمی...
-
امروز حرفی برای گفتن ندارم
سهشنبه 21 خردادماه سال 1387 22:09
امروز حرفی برای گفتن ندارم در غار تنهایی خود بودم و گاه به خواب می رفتم و چرتی می زدم و گاه دربیداری غوطه می خوردم فرق زیادی با هم ندارند بیداری و خواب ما تنها یه فرق داره و ان اینه ادم خواب ازاری به کسی نداره اما ادم بیدار داره رصد می کنه چه جوری به امیالش برسه و داشتم یه کتاب رنگ و رو رفته توی ماشین را ورق می زدم که...
-
کی گقته ادم ها باید جاودانه بمانند
دوشنبه 20 خردادماه سال 1387 17:49
کی گقته ادم ها باید جاودانه بمانند کی گفته این حق برای ادم هاست اخه این ادم های بدجنس مگه چی دارند ما ادم ها که دست کمی ازمار و عقرب و سایرحیوانات نداریم تو دور و برت نگاه کن ببین چی می بینی جز یه مشت ادم هایی که دارند هم دیگر را سلاخی می کنند حالا هر کس یه طوری چه فرقی می کنه نمی گم ادم خوبی نیست نه اما وجه غالب ادم...
-
سلام
جمعه 17 خردادماه سال 1387 08:55
سلام سلام به باغبان که چمن ها را ابیاری می کند و سلام به نانوا که برایمان نان می پزد و سلام به چای و سفره پر مهر صبحانه و سلام به افتاب که همه را بیدار کرده است و سلام به گل فروش و سلام به گل های وحشی و سلام به نسیم صبحگاهی و سلام به دوستی و سلام به پدر و مادر پیرم و سلام به گنچشک ها که انی ارام و قرار ندارند و سلام...
-
رفته بودم برای دیدار پدر و مادر
چهارشنبه 15 خردادماه سال 1387 21:51
رفته بودم برای دیدار پدر و مادر پدرم در روستا زندگی می کند و در خانه بزرگی ان سوی کرج دیروز در ترافیک کشنده ایی اتوبان تهران قزوین گرفتار شدم راه نیم ساعتی تهران تا کرج در ۳ ساعت طی شد به خانه پدر رسیدم پدرم خواب بود نهاری اوردند و خوردم و بعد پدرم بیدار شد او از بیماری پارکینسون رنج می برد دو سالی گرفتار است و روز به...
-
سلام به زرد الوی خنک و شیرین
دوشنبه 13 خردادماه سال 1387 19:19
سلام به زرد الوی خنک و شیرین سلام به هلوی ابدار و شیرین سلام به سیب های قندک وشیرین سلام به گیلاس های درشت و شیرین سلام به هندوانه سرخ و شیرین سلام به بوسه های ابدار و شیرین سلام به ادم های شیرین سلام به دل های شیرین و سلام به رویاهای شیرین و سلام به ارزوهای شیرین و سلام به دوستی که شیرین است و سلام به خدا که خالق...