شب زفاف

دل نوشته

شب زفاف

دل نوشته

من کودکانه می اندیشم

من کودکانه می اندیشم

کودکانه عشق می ورزم

و به کسی هم کاری ندارم

کودکانه دوست دارم

و با اسباب بازی ها دل خوشم

خاک بازی را دوست دارم

باد بادک را دوست دارم

جنگیدن را دوست ندارم

دوستی را دوست دارم

 دوستم محبوبم دوستی ام مرز  نمی شناسد

 تنها نیستم تنهایی را نمی فهمم

مگر می توانم تنها باشم ؟

مهربانی را می جویم 

 کودکانه هم می جویم 

کودکی ام هنوز جوون است

سادگی را می فهمم

عشق را می فهمم

 اما کودکی را دوست دارم

چه کنم ساده ام

بادبادکم که  به هوا رفت

محبوب را مال خودم می دونم

اسمون را و زمین را

کودکی است 

خامم و نادانم

کودکم  کودکم

محبوبم محبوبم  

محبوبم

محبوبم

محبوبم نازنینم

بارون می اد

بارون که می اد

گلا تر و تازه می شن

عشق می کنند

دلمم بارونی است

بزار بارونی بشه

تو که هستی محبوبم

دلمم بارونی بشه

تو که هستی منم شادم

بارونم بیاد بی خیالش

سبزه ها که سبز می شن

بهار می اد

قمری ها شادی می کنند

 پروونه ها می رقصند

محبوبم محبوب دلم

تا تو را دارم دل منم بهاریه

بارونشم بهاریه

محبوبم

دلم شاد کردی

دوستم داری

دوستت دارم

رازی گنگ مرا می ازارد

رازی گنگ مرا می ازارد

مبهوتم از بودن  خود

زمان را نمی فهمم

و از بودن خود شاد نیستم

می خواهم در حال زندگی کنم

زندگی کودکانه

محبوبم چنین می گوید

دریا طوفانی است

و بادها مرا به گرداب برده اند

ساحلی نیست

 باد بادک کودکی را عشق است

اسمان را می خواستم

باد را

برای پرواز بادبادکم

باد بادک خیالم رفت

محبوبم

محبوبم

رنگ ها را دوست دارم

گل ها را می بویم

بوسه را حس می کنم

دوستی را

عشق را

محبوبم مرا می یابی

هوا بارانی است

هوا بارانی  است

و باران در دل شب می بارد

و اوای  ان ترنمی است که دل مرا نوازش می دهد

اما دلم ارام و قرار ندارد

و میوه دلم فردا می رود

و خدایا این چه رسمی است ؟

 رسم خوبی نیست

خانه من نوری را می دهد

نوری کم می شود

خدا می داند دوستش دارم

اگر خدا نشانه ایی دارد

اونشانه ایی از نشانه خداست

باور کنید به پاکی او ندیدم

شجاعتش مثال زدنی است

سیمای درونش به زلالی اب است

خدایا نوری از خانه ام می رود

نوری که نعمت است

خدایا او را  در کنف خودت نگاه بان باش

تویی یار و یاور