شب زفاف

دل نوشته

شب زفاف

دل نوشته

شیرین شیرین بود

شیرین شیرین بود

خورشیدی گرم و اتشین

دلم را روشن کرد

خدا دلش را روشن کند

مدتها افسرده بودم

گرد و غبار سال ها را با خود برد

مرا سبک بال کرد از سنگینی بارهای بی خودی

بارهایی که جان را می فرساید

و دل ادمی را پر خون می کند

و من برای ساعتی هم شده راحت بودم از دشنه هایی که بر جانم نشسته است

کاش ادمیان  می دانستند مهربانی  چه اکسیری است

عصاره تمامی خوبی ها

و عطر فروش ها چه کالای  مهربانی را می فروشند

رایحه محبت و دوستی

و من مهربانی را دوست دارم

و جانم برای مهربانی و دوستی در می اید

تا بوی گل می اد

تا بوی گل می اد

تا چشام می بینه

تا خنده را می فهمم

تا بارون منو خیس می کنه

تا بوسه منو شاد می کنه

تا دوستم تو دلم جا داره

تا خدا دارم

تا مادرم منو بغل می کنه

منم زندگی را دوست دارم

منم خدا را دوست دارم

مادرم را دوست دارم

دوستم را  دوست دارم

گلم را دوست دارم

بوسه را  دوست دارم

تو می دونی زندگی یعنی همین ها

باد برگ های پاییزی را می بره

باد برگ های پاییزی را  می بره

دل پر غم درختان را سبک می کنه

بهار را بهشان وعده می ده

اینه که دل می کنند

باد اونا را می بره

این ور و اون ور

چه رنگ های قشنگی

خش خش

اما من چی

غما تو دلم سنگینی می کنه

خیلی سنگینی می کنه

هیچ بادی هم اونو نمی بره

خسته شدم از دستتون

یه جای کار ما ادما ایراد داره

نمی دونم چرا غم ها تو جان ما جا خوش می کنند

می مونند تا اخر عمر

هر کاریشون می کنی دو باره می ان

انگار نه انگار

خدا می دونه دلم اروم نمی گیره

می خواهم اروم باشم

می خواهم پاییزی باشم

می خواهم دو باره به انتظار بهار بمونم

اما بهاری در کار نیست