شب زفاف

دل نوشته

شب زفاف

دل نوشته

روزهایم به تلخی و گاه در بی مزه گی تمام می گذرد

روزهایم به  تلخی و گاه در بی مزه گی تمام می گذرد 

و شب هایم در رویاهایی که فردایش تعبیری ندارد 

امیدها و ارزوهایی که همه به باد رفته است 

سبزه ایی که نیامده مرده است 

جهانی غم روی دلم سنگینی می کند 

می شکنم 

چاره ایی ندارم 

در حیرتم چه بازی بدی 

چه سرانجام شومی 

چه می توانم بکنم 

امید و ارزو و اینده و عشق 

به کدام دل خوش کنم 

وقتی گلی در کار نیست 

پروانه

پروانه

گاهی غصه می خوریم یه پروانه  چرا یه روز عمر داره

چه عمر کوتاهی

اما نه عمر اون کوتاه نیست

اون تو  یه روز خیلی کار می کنه

خیلی کار می کنه

با خیلی از گلا همنشین می شه

روی سبزه ها پرواز می کنه

با دوستاش به سفر می ره

از اینجا به اونجا

عشق بازی هم می کنه

تو همین  دوره کوتاه

با کسی دعوا نمی کنه

برای همین هم هست تعدادشون خیلی زیاده

چه رنگ های قشنگی هم دارند

از کنارت که پرواز می کنند هیچ صدایی ندارند

نور را خیلی دوست دارند

همینه که اگر یه جایی چراغی روشن باشه

هزار هزار گرد ان پرواز می کنند

و خیلی هاشون  هم می میرند

عاشق نوراند

یه روز وقت دارند  یه روز

یه روز افتاب می بینند

کاش منم یه پروانه بودم

وقت مردم ازاری نداشتم

همون یه روز را زندگی می کردم

زندگی می کردم

زندگی