شب زفاف

دل نوشته

شب زفاف

دل نوشته

نمی دونم چرا این طوری می شه

نمی دونم چرا این طوری می شه

باورش خیلی سخته

دوستی سرابی بیش نیست

می خواهی بگی که دوستت دارم

مگه طرف باور می کنه

 هزار توی ذهنش  نمی گذاره

می گه باور نکن

تو از کجا می دونی طرف داره راست می گه

حق هم داره

دنیا دنیای فریب  و نیرنگه

من بهش حق می دم

خودم چی

به خدا نمی دونم چی کارکنم 

دلمو گذاشتم کف دستم

گفتم بیا ببین

ببین توش هیچی نیست

با چه حرارتی امد و با  چه حرارتی رفت  

باورم نمی شه

یه جورایی همه امان گرفتاریم

ممکنه من پاپتی  باشم

ممکنه من سر به هوا باشم

نه  من سر به هوام

مگه می شه

چرا نمی شه

پاپتی تو را چه به دوستی

خدا می دونه تو دل من هیچی نیست

نه هزار تویی داره

و نه دوست داره کسی را فریب بده

فریب که کار شیطونه

من چرا باید شیطونی کنم

ادم های بد نفرت انگیز اند

ادم های بد نفرت انگیز اند

ذاتشان پلیده

نمک به حرومند

تو چشاشون شیطون لونه کرده

وای خدا اینا چیه افریدی

حیف نبود تو افرینش تو اینا هستند

من که سر  در نمی ارم  

تو اینا را انداختی به جون ادم های خوب

مثل گرکی که دنبال اهو می کنه

مثل یه خرس گرسنه

به هیچی رحم نمی کنه

خیلی نفرت انگیز اند ادم های بد

پناه می برم به تو ازشر اونا

سلام به رویای سبز

سلام به رویای سبز

سلام به گل یاس

سلام به نیکی که دل توست

سلام به زیبایی

سلام به اغوش باز

به سینه داغ

به دل نرم

سلام به چشم های  قشنگت

سلام به ماه

و سلام به تاج ماه

شادی که بیاد غم فرار می کنه

شادی  که بیاد غم فرار می کنه

شادی تو دل منه

اون زیر  خوابیده تکونش بده

بیدار می شه

مثل غنچه وا می شه

نزار بخوابه

شادی را می گم و گرنه غم می مونه

چشات که باز می کنی

منو تو اغوش خودت می بینی

سر می خورم تو دلت 

 وای چه دلگرمی

من این دلگرم دوست دارم

تو چشات می شه پرواز کرد

اسمون چشات ابیه

مواظب چشات باش  من اون توام 

منو می بینی

 نه می دونی یه دوست امده تو خونه ات

من تو دلتم تو چشات نیستم اونجا را نگرد

چشای  تو دل منه

دل منم تو دل تو

وای چی می شه

خدا داره مارا نگاه می کنه

این شادی پایانی نداره  

ماه من امد

ماه من امد

در شب تاریک

دلم روشن شد

خواب بودم

پشت پلکم نوری امد

 و رویایی در دلم جوانه زد

خودش بود

سبکبال و بی خیال

شب سیاهم نورانی شد

و هزاران نرگس در دلم رویید

و هزاران افتاب در دل شب تابید

مردک هوایی شده است

مردک  هوایی شده است

مال حرام جانش را فسرده است

و چه شیرین است دسترنج دیگری را خوردن

می  رقصد از شادی

فریب برایش معنایی افسون گر دارد

خودش را عقل کل می داند

شیطان در درگاهش سجده می کند

قناری گرسنه می خونه ؟

قناری گرسنه می خونه ؟

دل گرفته می تونه شاد بشه ؟

 ازتو سنگ چشمه در می اد

سبزه سبز می شه

اما دل گرفته چی ؟

دلی که زخمی شده

هی این و اون بهش سنگ زدند

تا تونستند بهش نیش زدند

خونی اش کردند

نمی دونم با دل خونی ام چی کار کنم

باور کنید به کسی هم کاری ندارم  

قناری دل من نمی خونه

چشمه دلم خشک شده

ابی نداره

اشکم نمی اد

خدایا تو که می دونی

تو که از دل من خبر داری

تو که می دونی من به کسی کاری ندارم

این شیطون ها چی می گن

قناری دل من نمی خونه

گلی نیست

دری نیست

باغی نیست

دوستی نیست

خدا می دونه به کسی کاری ندارم

یه دوستی می خواهم بهش راز بگم

قناری دلمو تو دلش پرواز بدم

با هم  پرواز کنیم تو اسمون ها

چه خوب می شه شیطون ها نفهمند

ندونند ما کجاییم

دوست من کجایی ؟

من بارون را خیلی دوست دارم

من بارون را خیلی دوست دارم

بارون تو شب که حرف نداره

اسمون یه جورایی دلش باز می کنه  

درختا چه کیفی می کنند

پرنده ها را بگو  خودشونو قایم  می کنند

دلم می خواست دوستم هم  بود

من  و ماه می رفیتم زیر بارون

خیس خیس می شدیم

یه بوس گرم روی لبای بارونی اش می زدم

می دونی بارون  که می اد  

دل منم سبز می شه

بارون که می اد

ماه می اد تو دلم

دو روزی نبودم

دو روزی نبودم

رفته بودم  کاشان

برای دیدار پدر

پدری که بیماری تنش را سوزانده است

افتاب گردانی است  خشکیده

 تمام گل برگ های ان ریخته است

چشاش به گودی نشسته

و می شه یوسف گمگشته را تو اون دید

خدایا پدرم را خوب کن

دلم گرفته بود

دلم گرفته بود

گلی را دیدم

می خندید

شکوفه نازی بود

برق می زد

دلم را می ربود

غوطه می خوردم در نگاهش

و به مستی می رفتم

شادی را دوست دارم

شادی را دوست دارم

زیبایی  را دوست دارم

نور را دوست دارم

شراب را دوست دارم

شرابی که خماری ندارد

نوری که غروب ندارد

زیبایی که پیری ندارد

خدایا  دل من ابی ندارد

بارانی  نیامده است 

 کویر شوره زاری است

که گیاهی هم جرات  روییدن در ان ندارد

نه من شادی را در این سراب نمی یابم

نورش مانا نیست

و زیبایی اش دو روزی نیست 

و شرابش مستی می اورد و فراموشی

به چه درد می خورد

این زندگی سراسر درد و رنج

من دلم به چه خوش باشد

به دوستم که اونم نیست

تمام شد

تمام شد

چی ؟

زندگی

مگه فکر  دیگه هم می کنی

اون گلی که می گفتم دل به افتاب داده بود

دیگه نیست

چند روزی گل برگ هاش بود

حالا دیگه اونم نیست

پدر بزرگم  یادته چه چشای قشنگی داشت

چه مهربون بود

چشاش خونه مهربونی بود

مادرم بزرگم هم همین طور بود

 اما اونا نیستند

فقط یه خاطره اند تو ذهن من

منم فردا که خیلی هم دیر نیست یه خاطره ام

نمی دونم برای چی این همه مردم ازاری می کنیم

زندگی مگه چیه

هیچی نیست

این فرعونتو  تو دریا غرق کن

خودت غرفش کن

من که موندم این ادما چرا این قدر حریص اند

حسود اند

خناس اند

منافق اند

 و همه هم خودشون فرشته می دونند