شب زفاف

دل نوشته

شب زفاف

دل نوشته

چه کیفی داره اب دادن گیاهان و چمن ها و گل بوته ها

چه کیفی داره اب دادن گیاهان و چمن ها و گل بوته ها

خیلی لذت داره

صبح امروز رفتم سراغ شمشادها

باغبان ابیاری خوبی نکرده بود

فریادمی زدنداز تشنگی

هم سر و صورتشان را شستم

و هم دلشان را ابیاری کردم

یک ساعتی شد

سپیدارها و گل ها را هم  شستم

و خاک از تن زیبایشان برداشتم

کیفی کردم

کاش مردم باور می کرند گیاهان را

انها هم از تشنگی درد می کشن

انها چه گناهی دارند که ما زبان انها را نمی فهیم

شادی را ازگیاهان دریغ نکنیم

می گفت دوستت دارم

می گفت دوستت دارم
دوستت دارم رنگین کمان هایت را
گذشت و قولش را از یاد برد
رفت
باد بادکی بیش نبود
به همون سبکی
 و رفت در دل اسمون نا پدید شد
و من ماندم  با حسرتی دیگر
حسرتی که دوستی بهانه ست چه داری
 از داشته هایت بگو
چیزی ندارم
همین کلماته
گفت
نانی درشون نیست
و گفت بی خیال
برو خود را باش
برو خود را باش

شیدایی

شیدایی

برایش عاشقانه سردوم

گفت می خواهی مرا فریب دهی

شیدایش کردم 

 گفت عاقلتر از انم که بخواهی مرا به کوچه های بن بست ببری

گفتم قصد فریب ندارم

به من نیامده

گفت از کجا بدانم

تو راست می گویی

گفتم حق داری

گفت همین  سخنت هم به حق نیست

گفتم چه کنم شیدایی ام را باور کنی

گفت عاشقی شرط و شروط دارد

گفتم دوستت دارم

همین کافی نیست

گفت از کجا بدانم ؟