شب زفاف

دل نوشته

شب زفاف

دل نوشته

پنجره

من نمی دانم در پشت این پنجره کیست

 و از من چه می خواهد 

من نگاهم را دوخته ام  تا نگاهش را بیابم 

فاصله ایی است میان و او 

  فاصله ایی  به اندازه قطر یک شیشه 

بخت خوب این است که پنجره باز شو است 

تو خودت  را نشان بده 

پنجره را باز می کنم 

و چشمانت را گوشه دلم جا می دهم 

به گرمی قلبم  تو را به اغوش می برم 

کافی است خودت را  نشان دهی 

گل مریمی -   نسترنی و شیدایی  هر چه هستی !

نگاهم را از پنجره  دور نمی کنم 



بوسه

 هدیه

خداوندا تو را می ستایم 
و اگر تو را نستایم 
که را باید بستایم 
می توانم خود را بستایم 
می توانم دوستم را 
می توانم گل باغچه را 
می توانم نگاه مهربان را 
می توانم بوسه را 
می توانم دستان گرم را 
می توانم دل پر تب و تاب را 
می توانم زیبایی را 
می توانم همه این ها را بستایم 
این ها همه بارقه الهی هستند 
تجلی خدا 
این ها را هم می توانیم بستاییم 
خدا همین هاست 
خدا مظهر مهربانی است 
پس می ستایم تو را که جانم را به من هدیه دادی

گره

سلام دوستان مهربانم 
دلتان را با شادی امیخته کنید
اگر دوستی در برتان هست
بی تردید بر گونه های او بوسه زنید 
دلتان ارام می شود 
و در فضایی سیر می کنید که فرشتگان سیر می کنند 
زمان برایتان از یاد می رود 
و شیرینی نگاه دوست !
بهشتی از زیبایی ها را در دلتان می افریند
من که دوستی در برم نیست 
کاش می شد دوستی دستانش را در دستانم گره می زد 
این گره شادی است 
گره گرمی محبته 
و منم اون را دوس دارم

دعوا

این همه موجودات  زیبا و دل انگیز 
 ادمیانی که ممکنه مثل ما مثل من  جور دیگری دوست داشته باشند 
 این ها گناه کاراند 
نه به خدا 
هر کسی رنگی را دوست دارد 
طبیعت هم ادمیان را یک رنگ نیافریده است 
 بعضی ها سیاه اند  
بعضی ها سفید   و بعضی ها  زرد اند و .. سرخ اند
 باید  همه را از میان برد 
چون مثل ما نیستند 
بیاییم مهربان باشیم 
مهربانی را همه دوست دارند 
دوستی را همه دوست دارند 
 من همه را دوست دارم 
فقط از کینه - حسد  -دروغ   و خود خواهی متنفرم 
من گل را دوست دارم 
تو هم دوست داری 
حالا من سرخش را و تو ارغوانی اش  را 
 این که دعوا ندارد 

دعوا

این همه موجودات  زیبا و دل انگیز 
 ادمیانی که ممکنه مثل ما مثل من  جور دیگری دوست داشته باشند 
 این ها گناه کاراند 
نه به خدا 
هر کسی رنگی را دوست دارد 
طبیعت هم ادمیان را یک رنگ نیافریده است 
 بعضی ها سیاه اند  
بعضی ها سفید   و بعضی ها  زرد اند و .. سرخ اند
 باید  همه را از میان برد 
چون مثل ما نیستند 
بیاییم مهربان باشیم 
مهربانی را همه دوست دارند 
دوستی را همه دوست دارند 
 من همه را دوست دارم 
فقط از کینه - حسد  -دروغ   و خود خواهی متنفرم 
من گل را دوست دارم 
تو هم دوست داری 
حالا من سرخش را و تو ارغوانی اش  را 
 این که دعوا ندارد 

اهو

چه زیباست اب  جاری در رودخانه 
 و دختری که زندگی را نظاره گر است 
من زندگی را دوست دارم 
فرصتی است که خدا داده 
اما دلم گرفته 
 از زندگی و  از سختی اون 
از بدی هایی که بر سرم می ریزد 
گاه فکر می کنم  نبودنم  بهتر نبود 
 نمی شد هر کس جای خود را در این هستی می یافت 
نمی شد شیر خوراکش اهو نبود 
 و ادم ها  بره و مرغ و...
 نمی شد میکروب ها کارمان  نداشتند 
موی مان سفید نمی شد 
نمی شد گذر عمر را نمی دیدم 
 نمی شد کاری کرد 
از این که هستم شاد باشم  
همین 
کافی است 
این هم که نمی شود 
کاری نمی توانم بکنم 
 زندگی جاده یک طرفه است 
انتخاب من نبوده

خاطره

سلام  به گل خاطره 

سلام به مهربانی 

دلم را روشن کردی 

ابی بر جانم ریختی 

 و اتشی بر عشق 

هر چند هستی ام در غربت غروب است 

و خورشید اخرین شعاهایش را می تابد 

من هنوز روشنم 

با ابی 

با بوسه ایی 

خاطره

سلام  به خاطره 

خاطره دور دست ها 

خاطرات  شیرین 

می دونی یه روزی فکر می کردم 

دنیا اخرش همون کوهی است که می بینم 

و ته اسمون همون جایی است که با بادک من می ره 

یه قرقره  نخ  به باد بادک می بستم 

می فرستادم باد بادک تو اسمون 

چه کیفی داشت 

اگه باد می امد 

 راستی یادته اون پروونه 

مادرم منو دنبال می کرد 

 سه چرخه ام یادمه 

خیلی دوستش داشتم وای زندگی خاطره است 

همه اش خاطره است 

حالا هم خاطره است 

خاطره ایی اومده تو خونه من 

منم و خاطره 

خاطره و خاطره