شب زفاف

دل نوشته

شب زفاف

دل نوشته

همه رفتند

همه رفتند

درخت من خالی از گنجشکهاست

لانه ها را باد برده است

از جیک جیک خبری نیست

چه سکوت وحشتناکی

باد می وزد

شاخسار ها مهمان ندارند

لانه ها گرمای بچه ها را  از یاد ها برده اند

زندگی مرده است

تخم های کوچک و رنگین یادشان به خیر

بچه های بی پر و بال یادشان به خیر

بچه هایی که جیک جیک کنان مادرشان را می خواندند

یادشان به خیر گنجشک های پر و صدای ما

زندگی رفته است

ابی نیست

درختی نیست

باد همه را برده است

درخت زندگی خشکیده است

خاطره ام را درید بی هیچ شرمی

خاطره ام را درید بی هیچ شرمی   

سال ها مواظبت کردم  

سال ها در گوشه دنجی نگاه داشتم  

نمی دانم شیطان در جانش چه می کرد  

وسوسه ایی کرد  

و خاطره ام را به قربانگاه برد  

سرش را برید  

خونی اش کرد  

و چه کیفی می کرد از خود راضی  

می گفت برای خدا کرده است  

من که خدایی در وجودش ندیدم  

شیطان بود  که عربده می کشید  

اری خاطره ام را درید  

بی هیچ شرمی   

خاطره سال ها ی دور را  

دوستش داشتم