وای که من اب دادن را چقدر دوست دارم
مخصوصا گل ها را
رفتم به باغچه مهربانی نزدیک خانه امان
شلینگ باغبان را گرفتم
و گل های باغچه را شستم
گل یاس زرد چه زیبا بود
وقتی اب روی سینه هایش می ریخت
و شره کنان روی تنش را می شست
و من لذتی می بردم که نگو و نپرس
پیر مردی با ویلچر خود نظاره گر من بود
و می گفت اب زندگی است اب اگاهی است
و من گفتم گل گفتی
بارقه هستی در اب گل می کند
و ان دانش است
و انسانی که می فهمد
بقیه درختان را هم شستم شمشاد ها را
توت ها و...
و خاک ها را برداشتم از روی چش گیاها
چه ذوقی می کردند
در اب می رقصیدند
و من قول دادم که همه هفته سر و سینه انها را بشویم
یاس های زیبا
با اون سینه ها درشت و تو پر
و چه دوست داشتنی