شب زفاف

دل نوشته

شب زفاف

دل نوشته

شنبه برای من روز خوبی نبود

شنبه برای من روز خوبی نبود

مثل این که خاک روی سر و صورتم ریخته اند

احساس خوبی ندارم نمی دانم چرا

از دست ادم های بد

تو روز هم داشتم کابوس می دیدم

کابوس تو شب ها به خواب ادم می اد

اما نه من تو روز هم گرفتار کابوسم

خدایا من از این امد و رفت خسته شده ام

همه رفتار ها ملال انگیز است

و ادم را افسرده می کند

از بی خیالی هم کاری ساخته نیست

گاه به ترنم کلاغچه غبطه می خورم

و گاه  به  گنجشک  تیز پرواز

اسمان ابی است و اب ابی است

دلم ابی نیست

نمی دانم چه کنم

سر به کدامین بیابان بگذارم

در کدام دریا خود را به اب بسپارم

لذتی هم در کار نیست

همه اش باد هواست

دلم تاریک است و خنده در ان مرده است

و شادی مدتهاست رفته است

نظرات 1 + ارسال نظر
مهدی یکشنبه 17 شهریور‌ماه سال 1387 ساعت 09:54 ب.ظ http://spantman.blogsky.com

سلام از این همه پشتکار شما شگفت زده شدم
فقط یک سوال داشتم می شه در نوشتن مطالب وب لاگتون حساسیت بیشتری به خرج بدهید
ممنون
موفق باشید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد