شب زفاف

دل نوشته

شب زفاف

دل نوشته

تو دنیایی شیرینی بودم

تو دنیایی شیرینی بودم

مرا به شادی  دعوت می کرد

شادی در کلامش موج می زد

و بهاری بود در بهار

نمی دونم چه حسی  ایه

ادم از دوستی که دوستش داره گرم می شه

دل ادم نرم می شه

نرمی می شه به نرمی نسیم

به نرمی گل برگ

به نرمی ناز یه نوزاد

دوستم که حرف می زد منو به بهشت خود می برد

بهشتی معطر از میوه ها و گل ها

برق نگاهش را از دور دورا می دیدم

حسش می کردم

دلم می خواست همین طوری باهاش حرف بزنم

فقط حرف بزنم

حالا می خواست  هر چی باشه

فرقی نمی کرد

همین که صداش می شنیدم

خوش بودم

اوای بهشتی بود

منو نوازش می داد و قلقلک می کرد

یه جوری شاد بودم

ریحان   تازه را  دیدی که چه عطر دل انگیزی داره

ریحانه بود

من گل ریحونو خیلی زیاد دوست دارم

نمی دونم دیدی یا ندیدی

گل های ریزی داره

سفید و با گل برگ های ریز 

و من دوستم را دوست دارم

و هزاران گل یاس را به پاش می  ریزم

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد