شب زفاف

دل نوشته

شب زفاف

دل نوشته

روزی یه برگ از درخت زندگی ام می افته

روزی یه برگ از درخت زندگی ام می افته
با نسیمی  با پرواز گنجشککی  با گردش پروانه ایی
نمی دونم با کوچکترین بهانه ی می افته
می افته و اخر این قصه یه درخت بی برگه که می مونه
نه سایه ایی و نه گلی و نه دیگر پروانه ایی
من می مانم بی سایه ایی
که چوپان دهکده هم زیر ان نمی ساید
و گوسفندانش هم بهایی به ان نمی دهند
و تنها ارزشی که دارد هیزم شدنه
برای این که تنوری را گرم کنه
درخت زندگیم داره بی برگ می شه
دیگه از برگ های بهاری خبری نیست
از ولوله گنجشک ها خبری نیست
سوت و کوره
و تنها باده که نوازشم می ده
زندگیم دیگه برگی نداره

شادی

شادی
شادی را به هم تعارف کنیم
 سلام  را به هم هدیه کنیم
بوسه را با بوسه داغ کنیم
زندگی را شیرین کنیم
تلخی را از وجودمان دور کنیم
فضا را معطر کنیم
جانمان را نو کنیم
اخلاق را در همه جا جاری کنیم
خنده دستاورد انسانه
راهی است به بهشت
راهش را سد نکنیم
دوستی را دوست بداریم
شادی را به تعارف کنیم

میلیاردهای سلول روی هم سوارند و یا در کنار همند

میلیاردهای سلول روی هم سوارند و یا در کنار همند
اب و عناصر معدنی
و این ها در کنار هم زیست می کنند
زندگی می کنند
هم دیگر را می سازند
به هم انرژی می دهند
و خنده را بر لبان ما می نشانند
و اشک را در چشمانمان جاری می کنند
و عشق را می سازند
 و دوستی را بنا می نهند
و جهان زیبایی را در کنار هم خلق می کنند
و اگاهی را پدید می ارند
 اگاهی را
و این اگاهی چیست ؟
نمی دانم  نمی دانم
ذهنم چگونه کار می کند
و این میلیاردها سلول مغزی چه می کنند
و اگاهی را از کجا می ارن
 و من چگونه زندگی می کنم
و چرا باید بمیرم
و داستان این مرگ چیست ؟
 از کجا امده ؟
با زندگی زاده شده ؟
همزاد اوست ؟
رویه دیگر زندگی است  ؟
نمی دانم  نمی دانم
 این همه زیبایی چرا می میرد
چرا می میرد ؟
زندگی را دوست دارم
رنگ ها را دوست دارم
دوستانم  را دوست دارم
اون چشمان پاکیزه را دوست دارم
گل را دوست دارم
 عطر را
طراوت را
تازگی را
سیب را
زندگی را
اب را
انار را
دانه های انار را
اون دو سیب زندگی را
 همه را دوست دارم
مرگ
چه می خواهی ؟
چه بی رحمی تو
این همه زیبایی را نمی بینی ؟
روزی نه چندان دور تو را به زمین خواهم زد
منتظر باش
تو خیلی بی رحمی
 همه زندگی را به کام می بری
من زندگی را دوست دارم
من اگاهی را دوست دارم
من بوسه را دوست دارم
بوسه ایی که بر گونه دوست بنشیند
و تو نمی فهمی
 زندگی را جاوید خواهم کرد