شب زفاف

دل نوشته

شب زفاف

دل نوشته

جمعه روز خوبی نیست

جمعه روز خوبی نیست

پدرم چشم به راه است

بیمار است

دیروز گریه می کرد

پشت تلفن برات بمیرم

زندگی به تفی نمی ارزد

اسب سوار دیروز

افتاده امروز است

راه می رود به زمین می خورد

در طول یک هفته دو بار سر و صورتش زخمی شده

راضیم به رضای تو

یعنی چی

کاری کا از دستمان   بر نمی اد

می گوییم راضیم به رضای تو

زندگی یک حباب  تو خالی است

به نسیمی می ترکد

یک جای کار ایراد دارد

برو و بر گرد ندارد

این همه زیبایی

می میرد

چرا

هستی ام بر نیستی استوار است

و بر نیستی که نمی شود هستی زندگی کند

پس عیب کار کجاست

من نمی فهمم

تو می دانی ؟

نظرات 1 + ارسال نظر
الی جمعه 31 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 10:22 ق.ظ http://goodlady.blogsky.com/

زندگی زیباست ای زیبا پسند...زیبه اندیشان به زیبایی رسند
آنقدر زیباست این بی بازگشت....کز برایش میتوان از جان گذشت
اینو شاعر گفته
بماند که ما اعتقاد داریم یا نه
ولی همیشه همه چی قشنگه
حتی اونی که زشته
خوب نوشته بودی
بزن زنگو!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد