-
دل
پنجشنبه 21 شهریورماه سال 1392 10:39
دلش را داد در دلم جا دادم هزار گل داد دوستت دارم مگر نمی بینی نگاهم را ؟ تو را به چشم دارم گونه ام ار تو سرخ است نشانی از بوسه های تو دوستت دارم اگر بدانی خوابم و خیالم و رویام تویی دلم را ترک نمی کنی هر گز دوستت دارم
-
انتظار
پنجشنبه 21 شهریورماه سال 1392 10:36
به انتظار نشستم تا باران ببارد و باران امد و گلم را شست و ان گل را چیدم گل باران خورده در اب خوابیده و قطراتی که به چشم گل نشسته دوست داشتم برایت چنین گلی بیاورم می دانی گل را که تکان دهی بارانی دو باره می ریزد از دل گل برای تو که دوستت دارم و دلم ان باران را دوست دارد بارانی که از دست مهربان تو بریزد دوستت دارم مواظب...
-
زنده
پنجشنبه 21 شهریورماه سال 1392 10:36
دلم که می گیره به تو فکر می کنم به تو وبوسه ایی که به من دادی دلم که می گیره به شبی که با من بودی به اون اسمون پر ستاره می اندیشم تو بودی و من و دو دلی که با هم بود چه شیرین بود بودنت دلم که می گیره یادت می کنم از اون ستاره ها و از اون شب گرم دوستت دارم هنوز هم در خاطرم زنده ایی
-
اسوه
پنجشنبه 21 شهریورماه سال 1392 10:35
گرمی دستانت را حس می کنم بی ان که در برم باشی بوسه ات خاطره زنده من است مگر نمی دانی بی تو زندگیم برایم تلخ است دوستت دارم برای این که خیلی ساده دوستم داری این که دیگر دلیل نمی خواهد قلب من خانه توست دل مهربانت را رها نمی کنم دوستی ام فراتر از بوسه و کنار است تو برایم اسوه ی گلی که دلش پر از عطر دوستی است دوستت دارم...
-
گلم
پنجشنبه 21 شهریورماه سال 1392 10:35
گلم قد می کشد و به خورشید سلام می کند و من رویش را می بوسم وقتی که گل شکوفه می شود عطر دلش را بیرون می ریزد و دلم بی تاب می شود و زندگی می کنم به امید بوسه بر گونه ات رویام پر از توست بیداری ام با توست دوستت دارم
-
تنهایی
پنجشنبه 21 شهریورماه سال 1392 10:34
روزهایم به ارامی طی می شوند شبم اما نه ! شبم خوفناک است خودمم هم نمی دانم چرا ؟ گویا اشباح در شب تواناترند و مرا تنها می بینند می دانی چرا ؟ برای این که تو در برم نیستی برای این که از بوسه تو خالیم برای این که گرمی تنت را حس نمی کنم می دانی اگر تو باشی تو را حس کنم اشباح فرار می کنند وقتی تو نیستی شبم پر حادثه است دلم...
-
جیر جیرک
پنجشنبه 21 شهریورماه سال 1392 10:34
دلم اسودگی می خواست دلم ارامشی را می خواست که کسی در ان نباشد دلی نباشد عشقی نباشد هیچکس نباشد تنها اسمان باشد و کوه و درخت و گیاهان چند روزی می خواستم دور از مردم و خودم باشم غروب افتاب برایم غم انگیز بود اسمان ابی بود دلم قراری نداشت دور از دوستانم پریشان بودم فهمیدم نمی توانم تنها زندگی کنم با باد سکوت برایم وهم...
-
قرار
پنجشنبه 21 شهریورماه سال 1392 10:33
قراری ندارم از هستی جدا شده ام بی تابم بی تاب بودنم تو را که می بینم ارام می شوم بوسه تو که برایم هدیه اسمانی است مرا تنها رها نکن به تو دلبسته ام من در این زمین پریشانم باور کن بی تو زندگیم لطفی ندارد دوستت دارم
-
پروانه
پنجشنبه 21 شهریورماه سال 1392 10:33
زندگی چه کوتاه است به کوتاهی زندگی یک پروانه طلوع تا غروب افتاب و شاید هم کوتاه تر پروانه ها خوب فهمیده اند زندگی می کنند این یک طلوع تا غروب را سبزه ها را در می نوردند به گل ها سر می زنند عشق بازی می کنند زندگی می کنند ستیزی در کار نیست مهربانی و بوسه کارشان هست پروازشان به نرمی بوسه است کاش من هم می توانستم یک...
-
ضیافت
پنجشنبه 21 شهریورماه سال 1392 10:32
ضیافت شیرینی بود بوسه بود و یکتایی اسمان ناظر بود خدا بود من بودم و او بود سبزه بود و گل بود دلم را می خواست دادم دوستم دارد دوستش دارم زمان جاری نبود جاودانه بودن را حس می کردم مهربانی را دوست دارم زخم ها را می برد دل ها را تازه می کند همه چیز نو می شود
-
باغ
پنجشنبه 21 شهریورماه سال 1392 10:32
دلت را به من بده با هم پرواز می کنیم به سر زمین رویاها به باغ خرم شادی ها به کوچه باغی که گل های یاس در ان چشم نوازی می کنند دوستم دلت را به من بده چشمانت را ببند به اغوشم بیا روی ان سبزه که عطر دل انگیز بهار ان را پوشانده ان درخت سیب را حس کن من دوستت دارم در باغ شادی من رنجی نیست بی وفایی نیست خدا هست زیبایی هست عشق...
-
همراه هم
پنجشنبه 21 شهریورماه سال 1392 10:31
دلش را که می دهد دلم ارام می شود همراهیم کن تنهایم در این وادی بی انتها در اینجا که نمی دانم برای چه هستم کی به اینجا امدم برای چه امدم از کجا امدم می دانم تنها تو اگر در برم باشی ارامم بوسه ات مرا از خودم و تنهایی ام دور می کند هر دو تنهاییم برای همین هم دردیم بیا با هم باشیم حالا که هستیم
-
گنجشک های عاشق
پنجشنبه 21 شهریورماه سال 1392 10:31
50 تا 60 تایی می شدند پرواز می کردند از روی سبزه ها به شانه درختان شیاری را می شکافتند تند و تیز و به ارامی و بی تصادم بی ان که پلیسی باشد از این سو به ان سو پر می کشیدند و دو باره بر خوان دیگری فرود می امدند تا روزی خود بیابند گنجشک ها ی خودمان را می گویم چه دل مهربانی دارند و چه پرواز دل انگیزی نه کینه ای دارند و نه...
-
طلوع
جمعه 21 تیرماه سال 1392 19:26
خورشید جایی برای خود نمایی تاریکی نمی گذارد و ماه در دل تاریکی جلوه گری می کند و برای همین است که ماه دیدنی تر است و مهسا اگر به سرایم ایی و خانه ام را روشن کنی دو باره طلوع خواهم کرد و به زندگی سلام خواهم گفت و ماه را به اغوش خواهم برد و خورشید در دلم فرزوان خواهد شد مهسا تو که نمی خواهی من بمیرم
-
اغوش
جمعه 21 تیرماه سال 1392 19:25
اغوشت دشت سبزی است که در ان ارام می گیرم و بی ان که بدانی سیب وجودت را در دلم نهاده ام می دانی دوستت دارم برای همین هم ناز می کنی مهسا ازم دوری نکن در دور دست های افق تنها تو را می بینم و تنها با خورشید وجود تو زنده ام دوستت دارم سیمای زیبایم
-
شادی
جمعه 21 تیرماه سال 1392 19:24
شادی را با تو می جویم زمستان دلم با امدن تو بهاری شده تا به حال کجا بودی ؟ چشمانت مرا به خود می خواند مهسا تو اگر ازم دوری کنی می میرم در غرب زندگیم می دانی نگاهت مرا افسون می کند و سیمایت دیوانه من از مهر می گویم و تو از مهربانی برایم بگو بگذار از باغ عاطفه ات هر چه گل می خواهم بچینم و در کنار چشمه سار با اب سخن گویم...
-
نور
جمعه 21 تیرماه سال 1392 19:24
تو اغوشت را بگشا من هزاران نیلوفر برایت دارم و سیمایت را با رنگین کمانی از عشق نقاشی می کنم مهسای وجودت پاره نور است مرا دست کم نگیر باور کن عشق در من زنده است و نگاهم سرشار از امید و رویاست تو بیا پرواز خواهیم کرد در اسمان ابی
-
ناز
جمعه 21 تیرماه سال 1392 19:23
ذره ذره وجودم تو را می خواهد هستی ام یک پارچه تو را می خواهد سیمایت مرا به شور اورده مرا می بینی مهسا ؟ من هستم در دلت در چشم هایت کمی با من مهربان باش دلت برای من جا دارد باور کن دوستت دارم رویایت مرا بی خواب کرده دستانم تنها تو را می جوید کافی است به اغوشم بیایی من زنده خواهم شد شادی وجودم را پر خواهد کرد مرا تنها...
-
رویا
جمعه 21 تیرماه سال 1392 19:23
ذره ذره وجودم تو را می خواهد هستی ام یک پارچه تو را می خواهد سیمایت مرا به شور اورده مرا می بینی مهسا ؟ من هستم در دلت در چشم هایت کمی با من مهربان باش دلت برای من جا دارد باور کن دوستت دارم رویایت مرا بی خواب کرده دستانم تنها تو را می جوید کافی است به اغوشم بیایی من زنده خواهم شد شادی وجودم را پر خواهد کرد مرا تنها...
-
ذره
جمعه 21 تیرماه سال 1392 19:22
ذره ذره وجودم تو را می خواهد هستی ام یک پارچه تو را می خواهد سیمایت مرا به شور اورده مرا می بینی مهسا ؟ من هستم در دلت در چشم هایت کمی با من مهربان باش دلت برای من جا دارد باور کن دوستت دارم رویایت مرا بی خواب کرده دستانم تنها تو را می جوید کافی است به اغوشم بیایی من زنده خواهم شد شادی وجودم را پر خواهد کرد مرا تنها...
-
شب
جمعه 21 تیرماه سال 1392 19:21
با رویایت دل خوشم سیمایت برایم دل انگیز است گلی است در دل خاطره وجودم می دانی چه زیباست با تو بودن مهسا می دانم افتابم در حال غروب است می دانم دستم به تو نمی رسد می دانم دوستم داری چه کنم ؟ با رویایت هم پرواز نکنم ؟ کنار سفره ام هستی صبح در کنار سفره مهربانی ان نشسته ایی یادت مرا افسون می کند برایت چای دم کرده ام نان...
-
مهسا
جمعه 21 تیرماه سال 1392 19:21
سیمای دل انگیزم جام با فروغم مگر دل عاشق من چه کم دارد ؟ دلم برای تو می تپد مگر نمی بینی ؟ من چه کم دارم ؟ باورم نداری دو چشم نگران یک دل مهربان سینه ایی داغ و دستانی گشاده ! مگر من چه کم دارم ؟ نکند فقیرم نکند مرا با فرهنگ نمی دانی نکند در تراز تو نیستم نکند از نگاه دیگران می هراسی می دانم دوستم داری سیمای وجودم مهسا...
-
تنهایی
جمعه 21 تیرماه سال 1392 19:20
دو باره تنها شدم تنهای تنها نه خاطره ایی هست و نه از مهسا خبری و نه شادی سراغم را می گیرد شادی رفت و من ماندم با حیرتی تمام دوستی را بر نمی تابند نکند بیمارم و خود نمی دانم نکند زبان عشق را بلد نیستم نکند دوستی را نمی فهمم نکند تیغ را سبزه می بینم نکند نگاههای مهربان را درک نمی کنم نمی دانم فقط می دانم تنهایم دوستی...
-
نجوا
جمعه 21 تیرماه سال 1392 19:20
نجوایی درونی همیشه مرا می ازارد دوست دارم فراموشش کنم اما نمی شود گویی با من زاده شده در هستی من جای محکمی دارد چه می توانم بکنم تنها دوست است که ارامشم می دهد و این هم نادر است برای دادن یک بوسه هزار شرط می گذارد دنیای عجیبی است محبت را هم می فروشند تنهایم و دلی را در کنار خود ندارم
-
اسمان
جمعه 21 تیرماه سال 1392 19:19
می خواهم دلش را به دست بیاورم می خواهم دوستم داشته باشد می خواهم سیمایش را با جانم عجین کنم و به جانم بیاویزم به اغوشم ببرم شیرینی وجودش برای من بهشتی روح افزاست وقتی دوستم چنین می خواهد چه باید بکنم ؟ دوستش دارم دوستم دارد یاقوتش را هدیه می دهد نهایت ایثار دوستش دارم سیمایی که در اسمان می درخشد
-
زنبیل
جمعه 21 تیرماه سال 1392 19:19
سیمای وجودم تو را از خدا دارم مگر نمی دانی در دلم جا داری گرمی وجودت برایم سرود زندگی است و دلم را به وجد می اورد مگر نمی دانی دشت خشک منتظر باران است ببار و برایم زنبیلی پر از بوسه های اتشین بیار دوستت دارم
-
یاقوت
جمعه 21 تیرماه سال 1392 19:17
دلم روشنه چون تو هستی شادی با تو برایم همراهه عزیزم عزیز دلم مگر مرا نمی بینی من که سیمایت را از باد نخواهم برد در خاطرم زنده ایی با تو می خوابم با تو بیدار می شوم با تو زندگی می کنم با تو سفر می روم با تو زندگی می کنم می خواهی مرا از زندگیت بیرون کنی مگر می شود عزیز من یاقوتت نشانه توست دوستت دارم گل بهاری منی
-
و....
جمعه 20 اردیبهشتماه سال 1392 16:14
گلم اینم جواب تو دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند ساکنان حرم ستر و عفاف ملکوت با من راه نشین باده مستانه زدند آسمان بار امانت نتوانست کشید قرعه کار به نام من دیوانه زدند جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه چو ن ندیدند حقیقت ره افسانه زدند و اما عزیز ادرسی بده که باهات بتونم حرف بزنم ؟! |...
-
عقاب و ....
جمعه 20 اردیبهشتماه سال 1392 16:11
خاطره می افریند خاطره می سازد بوسه می دهد بوسه می گیرد به یک باره پر می کشد چون پرنده ایی که عقاب دیده است دستم به او نمی رسد بگویم خواب دیده ایی عقابی نیست ! چرا می ترسی باغ ارام است هراسانی چرا ؟ من دوستت هستم بیا به باغ مهربانی بوسه ایی دو باره زندگی را شیرین می کند | + | نوشته شده توسط ع رحیمی در جمعه بیستم...
-
خاک
پنجشنبه 24 اسفندماه سال 1391 21:46
من زاده این خاکم من زمینم را دوست دارم و جایی را که در ان متولد شده ام من از همین خاکم باغچه ام گل خانه ام سبزی روی سفره ام از اینجا امده است من با این خاک تنفس می کنم و ابی که در ان جاری است و یا از کوهسار می اید و بارانی که بر تنم می ریزد و بوسه ایی که بر لبانم می نشیند همه همه نقش این خاک را دارند و ابی که به ان...