شب زفاف

دل نوشته

شب زفاف

دل نوشته

اون مهربان امد و رفت

اون مهربان امد و رفت

اون مهربان بی صدا امد و با صدا رفت

اون مهربان دلم را برد

خانه ام را روشن کرد

دلم را هوایی کرد  و رفت

گلی کاشته شد

ابی به پای گل ریخته شد

میوه نیامده رفت

گل رفت

باد غیرت وزیدن گرفت

در چشم بر هم زدنی همه را با خود برد

دلی را خونی کرد دلی را پریشان کرد

می گفت تا همه جا هستی

گفتم هستم

 نه او بود

 او گناهی نداشت

ملاحظات او را برد

تگرگی زد و گل را ریخت

دوستی را باد برد

به اسمان رفت

رفت تو کویر

نه گیاهی  نه ابی  و نه گلی

خاطره ای ماند

نقشی و یادی

دوستت دارم چه باشی چه نباشی 

در دلم برای همیشه هستی

دوست داشتی می تونی بیایی 

خانه پاکیزه است

گل را دو باره می کاریم

اب می دهیم و به پای گل میمانیم

هستم

فراموشت نمی کنم

اون مهربان امد و رفت

اون مهربان بی صدا امد و با صدا رفت

اون مهربان دلم را برد

خانه ام را روشن کرد

دلم را هوایی کرد  و رفت

گلی کاشته شد

ابی به پای گل ریخته شد

میوه نیامده رفت

گل رفت

باد غیرت وزیدن گرفت

در چشم بر هم زدنی همه را با خود برد

دلی را خونی کرد دلی را پریشان کرد

می گفت تا همه جا هستی

گفتم هستم

 نه او بود

 او گناهی نداشت

ملاحظات او را برد

تگرگی زد و گل را ریخت

دوستی را باد برد

به اسمان رفت

رفت تو کویر

نه گیاهی  نه ابی  و نه گلی

خاطره ای ماند

نقشی و یادی

دوستت دارم چه باشی چه نباشی 

در دلم برای همیشه هستی

دوست داشتی می تونی بیایی 

خانه پاکیزه است

گل را دو باره می کاریم

اب می دهیم و به پای گل میمانیم

هستم

فراموشت نمی کنم

تو اسمون خیالم

تو اسمون خیالم

 محبوبم

تو ماه منیری

جان جانی

شادی  اوردی

 محبوبم  اموختی

مرگ و زندگی شادی است

مرگ فناست

و زندگی روی دیگر مرگ است

شادی مانی حقیقی است

مهتاب بی مرگ است

افتاب همیشه تابان  است

محبوبم

دلم بارانی است

ازارم می دهند بی گناه و بی جرم

نمی دانم چه از جانم می خواهند

دلم بارانی است

محبوبم

فرار می کنم تعقیبم می کنند

مرا به زنجیر می کشند

جرمم دوست داشتن است 

محبوبم دلم بارانی است

چشمانم به اشک نشسته است

شادی را در تو می جویم

شادی را از تو می جویم

نم نمک بارونی می اد

نم نمک بارونی می اد

بارون می اد

 می دونی دلم قرار نداره

دلم بارونی ایه

بارون که می اد  دل سبزه ها سبز می شه

دل من که بارونی می شه

محبوبم خودمم نمی دونم چیم داره می شه

کودک  که بودم

یه عیدی که می گرفتم

چه خوشیها که نمی کردم

عیدی مادر بزرگم منو  به اسمون می برد

اسمونی به اندازه تموم دنیا شیرین  شیرین

محبوبم الانه چیه

هیچی خوش حالم نمی کنه

نمی دونم چرا این طوری شدم

کودکی دنیای قشنگی است

دنیای ارزوهای شدنی

یه اسباب بازی یه باد بادک منو تو رویاهایم غرق می کرد

همبازی ها

حالا چی ؟

نمی دونم چی بگم

دلم می خواد خودم باشم

کودکی ام را دو باره تجربه کنم