-
توت
پنجشنبه 26 بهمنماه سال 1391 23:15
-
پاییز
پنجشنبه 26 بهمنماه سال 1391 23:15
دلم گرفته خاطره پاییز فصل خوبی نیست پاییز با رنگهایش دلفریب است دلفریب است فریب است نه پاییز فصل دلدادگی نیست پاییز فصل عشق بازی نیست پاییز فصل ریزش است فصل برگ ریزان فصل رفتن بهاری هم نیست پاییز درخشش خورشید در غرب است غروبی که طلوعی ندارد شب است و ظلمتی که در انتهای غرب است دو فصل زندگی زیباست بهار و تابستان می شود...
-
خاطره
پنجشنبه 26 بهمنماه سال 1391 23:15
خاطره وقتی نیستی دلم می گیره دوست دارم هر روز ببینمت هر روز سلام کنم و یادی و تجدید دیداری مثل خورشید مثل صبح مثل بوسه باید تازه بشه هر روز هر روز باید گل من باز بشه خاطره من برای بوییدن عطرت زنده ام نیایی می میرم خاطره دلم هزار راه می ره اگر نباشی اگر نیایی به خانه ام خودم نیستم خانه ام پیراسته است گل های نرگس تو را...
-
باران
پنجشنبه 26 بهمنماه سال 1391 23:14
خاطره باران طراوت است نوید سبزه است اوای زندگی است اما تو بارانی نشو دوست ندارم باران را در چشات ببینم چشات باید از شوق بدرخشه چشات باید عشق را برام معنی کنه من تو چشات حضور دارم حاضرم می بینی منو ؟ نه ! من پشت اون بوسه منتظر قایم شدم من هستم خاطره دوستت دارم می دونی بهار من تویی تو به من امید می دی تو به من شوق زندگی...
-
پنجره
پنجشنبه 26 بهمنماه سال 1391 23:14
خاطره پنجره خانه من بازه چار تاق به همه طرف اسمان را می بینم گل ها را سنجاقک ها را افتاب پر مهر را پرندگان را تو را نمی بینم خاطره پنجره خانه من برای تو بازست تو کجایی ؟ همه انها را می بینم همه را می بینم اما بوسه را چه کنم ؟ بوسه برای توست تو را با تمام زیباییها معاوضه نمی کنم تو تمام خواست منی پنجره خانه من بازست تو...
-
خیال
پنجشنبه 26 بهمنماه سال 1391 23:13
شب است و خاطره و خیال شب است و ارزوی وصال شب است و چشمان منتظر خاطره دلم هوای تو را می کند دست گرم تو را می خواهد نگاه مهربانت را می جوید چه کنم شب است و خیال تو دلم بی تاب تو می شود خطر کنی ؟ می شود زمستانم را بهاران کنی می شود کوله بارت را ببندی بی هراس نگاه مردم دلم را بیارایی می شود نگاهت را به من هدیه کنی هدیه...
-
ریسه
دوشنبه 16 بهمنماه سال 1391 18:37
دلم ارومه خاطره تابی نداره بی تابی نمی کنه تو هستی مگه نه ؟ وقتی تو هستی دلم روشنه همه چیز روشنه تو و ماه و خورشید و ستارگان برایم یکی هستید وقتی تو هستی زندگی را می فهمم شادی را درک می کنم دلم بارانی نیست هزاران گل بوسه در دلم ریسه می ره برای کی ؟ برای تو تو دوست مهربونم تو که هستی زندگی برام شیرینه رویایی که تعبیر...
-
اروم
دوشنبه 16 بهمنماه سال 1391 18:37
دلم ارومه خاطره تابی نداره بی تابی نمی کنه تو هستی مگه نه ؟ وقتی تو هستی دلم روشنه همه چیز روشنه تو و ماه و خورشید و ستارگان برایم یکی هستید وقتی تو هستی زندگی را می فهمم شادی را درک می کنم دلم بارانی نیست هزاران گل بوسه در دلم ریسه می ره برای کی ؟ برای تو تو دوست مهربونم تو که هستی زندگی برام شیرینه رویایی که تعبیر...
-
صعبوت
دوشنبه 16 بهمنماه سال 1391 18:36
خاطره کاش کاش می شد بی دغدغه بی ترس بی ترس ازاد و رها در دل هستی اسمان ابی در دل رویا در دل عشق تو را داشتم تو را داشتم بی ان که صعبوت زندگی بخواهد مرا ناتوان کند می شد در برم بودی می شد گونه هایت را می بوسیدم و سرود زندگی سر می دادم با تو با تو دوستت دارم خاطره منی
-
ابنبات
دوشنبه 16 بهمنماه سال 1391 18:36
مثل کودک باید بود کودکانه اندیشید سرشاز از شادی با امیدی نامیرا کودکی باید کرد رویاهایم کودکانه است برای همین دوستت دارم در رویاهایم بدی نیست از نفرت خبری نیست دوستی است بوسه است خاطره کودکی ام زیباست با ابنباتی دل خوشم ابنباتی که تو به من بدی جاودانه است برایم ابنباتی که از بوسه تو بر اید دلم را روشن می کند دوستت...
-
شاید
دوشنبه 16 بهمنماه سال 1391 18:35
شاید شاید خاطره امدم امدم و ورق زدم خاطره را کاویدم نگاهت را حس کردم گرمی دستانت را انگشتانم را میان موهایت گم کردم شاید امدم تو بخوایی می ایم هر چه می خواهند بگویند دوستت دارم در وادی دوستی مهربانی همه کاره است شاید امدم خاطره با کوله باری از بوسه های مانده مانده در غربت وصال خاطره شاید امدم نیمه شبی یا با سپیده یا...
-
ساعت
پنجشنبه 12 بهمنماه سال 1391 10:08
سلام دوستم خاطره دوستم دوستت دارم ببین ساعته ! عمر ما زندگی ما شادی ما عشق ما همه همه دارند ثانیه ثانیه می گذرند وای چه دوست بدی است ساعت ! شادیم را می برد عشقم را ازم دور می کند زندگیم را پاییزی می کند نمی دونم میگن به ساعت نگاه نکن ثانیه ها را نبین خودت را بزن به شادی باشه منم همین کار را می کنم اما ساعت کار خودش را...
-
وصال
پنجشنبه 12 بهمنماه سال 1391 10:08
چه می دانم هوای دلم بارانی است خاطره هم نیست دلم هوای دوست کرده است کجایی ؟ مرا تنها رها کرده ایی ! این است راه و رسم دوستی و بوسه که نشانه وصل است دلم تو را می خواهد بیجا نمی کند دوستت دارد دوستت دارم همین
-
رقص
پنجشنبه 12 بهمنماه سال 1391 10:07
سلام به مهربانی سلام به خاطره سلام به خاطره های شیرین و سلام به صبح و سلام به دوستی و سلام به بوسه صبحگاهی بوسه ایی که با طلوع سپیده جان گرفته است و می رقصد بر چهره دوست و ارام می گیرد بر لب دوست دوستت دارم
-
سنجاقک
پنجشنبه 12 بهمنماه سال 1391 10:03
رفتم به باغ خاطره گل بود و سار اب بود و بخار ماهی بود خزه های سبز شناور بود و پونه های معطر سنجاقک ها من بودم و خاطره وان بوسه لب اب خاطره دوستت دارم تو را که در جانم خوش کرده ایی دوستت دارم سنجاقک دلم
-
خاطره
یکشنبه 1 بهمنماه سال 1391 21:30
این همه موجودات زیبا و دل انگیز ادمیانی که ممکنه مثل ما مثل من جور دیگری دوست داشته باشند این ها گناه کاراند نه به خدا هر کسی رنگی را دوست دارد طبیعت هم ادمیان را یک رنگ نیافریده است بعضی ها سیاه اند بعضی ها سفید و بعضی ها زرد اند و .. سرخ اند باید همه را از میان برد چون مثل ما نیستند بیاییم مهربان باشیم مهربانی را...
-
خاطره
یکشنبه 1 بهمنماه سال 1391 21:29
چه زیباست اب جاری در رودخانه و دختری که زندگی را نظاره گر است من زندگی را دوست دارم فرصتی است که خدا داده اما دلم گرفته از زندگی و از سختی اون از بدی هایی که بر سرم می ریزد گاه فکر می کنم نبودنم بهتر نبود نمی شد هر کس جای خود را در این هستی می یافت نمی شد شیر خوراکش اهو نبود و ادم ها بره و مرغ و... نمی شد میکروب ها...
-
خاطره
یکشنبه 1 بهمنماه سال 1391 21:29
سلام به گل خاطره سلام به مهربانی دلم را روشن کردی ابی بر جانم ریختی و اتشی بر عشق هر چند هستی ام در غربت غروب است و خورشید اخرین شعاهایش را می تابد من هنوز روشنم با ابی با بوسه ایی
-
خاطره
یکشنبه 1 بهمنماه سال 1391 21:28
سلام به خاطره خاطره دور دست ها خاطرات شیرین می دونی یه روزی فکر می کردم دنیا اخرش همون کوهی است که می بینم و ته اسمون همون جایی است که با بادک من می ره یه قرقره نخ به باد بادک می بستم می فرستادم باد بادک تو اسمون چه کیفی داشت اگه باد می امد راستی یادته اون پروونه مادرم منو دنبال می کرد سه چرخه ام یادمه خیلی دوستش...
-
ماه
یکشنبه 1 بهمنماه سال 1391 21:25
سلام به خاطره سلام به دوستی که از دل خاطره می اد منم خاطره ام خاطره تو دلم را بی تاب می کنه و پرواز می ده در دل اسمون ابی می دونی اگر خاطره نبود اگر اشنایی نبود اگر بوی اشنا نبود اگر ان گل دوستی نبود اگر سبزه نبود اگر ماه نبود و اگر دل نبود می مردم از تنهایی هستی برایم جاذبه ایی نداشت هستی ام فرزوانه برای این که تو در...
-
تنهایی
یکشنبه 1 بهمنماه سال 1391 21:24
خاطره ! زندگی لحظه ایی بیش نیست و گورستان جایگاه ابدی است جایی نیست جایگاهی نیست یادی است خاطره ! زندگی اذرخشی است فریبنده ذره ایی است که می درخشد انی و بعد هیچ و خاکستری که در نیستی گم می شود خاطره ! زندگی خاطره است شیرین و تلخ و یا هیچ کدام گس چه می دونم زندگی منم بر باد رفت نه شانه ایی که سر بر شانه اش بگذارم نه...
-
خاطره
یکشنبه 1 بهمنماه سال 1391 21:23
خاطره چی بگم اما من رنگ ها را دوست دارم باور کن دلم رنگی است این رنگ ها دل ادم را شاد می کنه راستی عناصر موجود در خلقت همه رنگ دارند رنگ های خفته رنگ هایی که اگر یه کم روی انها کار کنیم خودشون نشون می دن منم این طوری ام باور کن دوستم دستت را روی دلم بزار ببین چقدر رنگیه پر از رنگ های دوست داشتنی تو را دوست دارم برای...
-
خاطره
یکشنبه 1 بهمنماه سال 1391 21:22
اینم خاطره من از زندگی خاطره ایی که در چهره ام نقاشی شده خاطره ایی از بهار و تابستان و پاییز زندگی خاطره است و من از تاریخ امده ام به اندازه هستی قدمت دارم به اندازه تمامی هستی هستی در من متبلور است و نیستی مرا نمی خواهد این است که برایم فرجه زمانی گذارده است بهار تابستان و پاییز نیستی همه کاره است و من چاره ایی ندارم...
-
شب
یکشنبه 1 بهمنماه سال 1391 21:20
صبح دیگری اغاز دیگری از شب گذشتم تو را دیدم شب نبود اغوشم روشن بود تو بودی خاطره ایی در در دلم بی تابی می کرد تو را می جست شب رفته بود شرینی شب بود من بودم روز بود نور بود تو بودی و من شبم روشن بود
-
120میلیارد سلول
یکشنبه 1 بهمنماه سال 1391 21:20
120میلیارد سلول در کنار همند تا من زندگی کنم تا من خاطره باشم تا من عاشقانه ها بسرایم تا من گرمی محبت نگاه مهربان و شیرینی بوسه را درک کنم من زنده ام 120میلیارد سلول در کنار هم و با هم زیست می کنند تا من احساس کنم رنگ را تو را خودم را پاییر را دلم پاییزی شده سلولها می ریزند باد پاییزی وزیدن گرفته است درخت زندگیم دارد...
-
پاییز
یکشنبه 1 بهمنماه سال 1391 21:19
اییز همون بهاری است که عاشق شده ! خاطره ام این را می گه ! اما نه پاییز پاییزه ! بهاری است که به سر امده و از تابستان هم گذر کرده تنها خاطره بهار نقشی از رنگها را در دل گل برگها نشانده برگ های که با نسیمی به باد می رن خوش رنگ اند زیبا هستند دل ارا هستند اما عمری ندارند عمری ندارند تنهایند پاییز برای درختان زیباست بهار...
-
خاطره
یکشنبه 1 بهمنماه سال 1391 21:18
خاطره من دو باره می رویم من دو باره گل می دهم من دوباره خاطراتم را زنده می کنم من دو باره تو را می بوسم من دو باره زندگی می کنم دو باره بهار می شوم زمستون رافراموش می کنم اگر ! اگر تو روی خوش نشانم دهی اگر چشمانت پاییز را بهاری عاشق بداند اگر دلت مهربانی را با من ساز کند من دوستت دارم خاطره را خاطره تو را بهار را و...
-
خاطره
یکشنبه 1 بهمنماه سال 1391 21:18
خاطره من دو باره می رویم من دو باره گل می دهم من دوباره خاطراتم را زنده می کنم من دو باره تو را می بوسم من دو باره زندگی می کنم دو باره بهار می شوم زمستون رافراموش می کنم اگر ! اگر تو روی خوش نشانم دهی اگر چشمانت پاییز را بهاری عاشق بداند اگر دلت مهربانی را با من ساز کند من دوستت دارم خاطره را خاطره تو را بهار را و...
-
خاطره
یکشنبه 1 بهمنماه سال 1391 21:17
خاطره من دو باره می رویم من دو باره گل می دهم من دوباره خاطراتم را زنده می کنم من دو باره تو را می بوسم من دو باره زندگی می کنم دو باره بهار می شوم زمستون رافراموش می کنم اگر ! اگر تو روی خوش نشانم دهی اگر چشمانت پاییز را بهاری عاشق بداند اگر دلت مهربانی را با من ساز کند من دوستت دارم خاطره را خاطره تو را بهار را و...
-
پنجره
شنبه 23 دیماه سال 1391 22:12
من نمی دانم در پشت این پنجره کیست و از من چه می خواهد من نگاهم را دوخته ام تا نگاهش را بیابم فاصله ایی است میان و او فاصله ایی به اندازه قطر یک شیشه بخت خوب این است که پنجره باز شو است تو خودت را نشان بده پنجره را باز می کنم و چشمانت را گوشه دلم جا می دهم به گرمی قلبم تو را به اغوش می برم کافی است خودت را نشان دهی گل...