شب زفاف

دل نوشته

شب زفاف

دل نوشته

تنهایی

خاطره !

 زندگی لحظه ایی بیش نیست 

و گورستان جایگاه ابدی است 

جایی نیست 

جایگاهی نیست 

یادی است 

خاطره ! زندگی اذرخشی است فریبنده 

ذره ایی  است که می درخشد 

انی و بعد هیچ

 و خاکستری که در نیستی گم می شود 

خاطره !

زندگی خاطره است 

شیرین و تلخ و یا هیچ کدام 

گس 

چه می دونم 

زندگی منم بر باد رفت 

نه شانه ایی که سر بر  شانه اش بگذارم 

نه دلی که ارامم کند 

نه دلداری که دلربایی کند 

و نه موهای افشانی که با ان بازی کنم 

نه چشمانی که در ان غوطه ور شوم 

نه سینه ایی  نه جامی نه  شرابی  نه ابی 

 نه ! نه خاطره ایی  نه یادی نه گذری و نه مایه نشاطی 

 زندگیم زندگی نبود 

باد بود طوفان بود  زلزله بود  رعد بود  برق بود  مرگ بود مرگ بود 

سایه به سایه 

 سایه به سایه 

خاطراتم را  هم  می درید 

 زندگی زندگی نبود 

 نیستی غایت و نهایت همه چیز بود 

زندگی زندگی نبود 

بازیچه مرگ بود 

بازیچه نیستی 

 و دوستی که دوستم بدارد 

اینم نبود 

کسی باور نکرد 

هیچکس باورم نکرد 

 تنهایی و تنهایی و گورستان و مرگ 

وخاطراتی که  صاحبش را هم  رها کرد

و من ماندم و گورستانی که مرا می خواند 


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد