شب زفاف

دل نوشته

شب زفاف

دل نوشته

قناری گرسنه می خونه ؟

قناری گرسنه می خونه ؟

دل گرفته می تونه شاد بشه ؟

 ازتو سنگ چشمه در می اد

سبزه سبز می شه

اما دل گرفته چی ؟

دلی که زخمی شده

هی این و اون بهش سنگ زدند

تا تونستند بهش نیش زدند

خونی اش کردند

نمی دونم با دل خونی ام چی کار کنم

باور کنید به کسی هم کاری ندارم  

قناری دل من نمی خونه

چشمه دلم خشک شده

ابی نداره

اشکم نمی اد

خدایا تو که می دونی

تو که از دل من خبر داری

تو که می دونی من به کسی کاری ندارم

این شیطون ها چی می گن

قناری دل من نمی خونه

گلی نیست

دری نیست

باغی نیست

دوستی نیست

خدا می دونه به کسی کاری ندارم

یه دوستی می خواهم بهش راز بگم

قناری دلمو تو دلش پرواز بدم

با هم  پرواز کنیم تو اسمون ها

چه خوب می شه شیطون ها نفهمند

ندونند ما کجاییم

دوست من کجایی ؟

نظرات 1 + ارسال نظر
سارا جمعه 1 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 01:40 ب.ظ

سلام اقای رحیمی شعرتون به دلم نشست چون حرفهای دل منم بود.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد