شب زفاف

دل نوشته

شب زفاف

دل نوشته

شیرین شیرین بود

شیرین شیرین بود

خورشیدی گرم و اتشین

دلم را روشن کرد

خدا دلش را روشن کند

مدتها افسرده بودم

گرد و غبار سال ها را با خود برد

مرا سبک بال کرد از سنگینی بارهای بی خودی

بارهایی که جان را می فرساید

و دل ادمی را پر خون می کند

و من برای ساعتی هم شده راحت بودم از دشنه هایی که بر جانم نشسته است

کاش ادمیان  می دانستند مهربانی  چه اکسیری است

عصاره تمامی خوبی ها

و عطر فروش ها چه کالای  مهربانی را می فروشند

رایحه محبت و دوستی

و من مهربانی را دوست دارم

و جانم برای مهربانی و دوستی در می اید

نظرات 3 + ارسال نظر
سفیر آسمان پنج‌شنبه 12 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 06:25 ب.ظ http://safireaseman.com

سلام دوست عزیز
در میزگرد با ما همراه می شوی؟

امید پنج‌شنبه 12 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 06:34 ب.ظ http://s-p-r.blogsky.com

سلام بر جناب استاد حاج عبدالکریم رحیمی.جناب عبدالکریم وبلاگتان درنگاهی گذرا زیبا و تاثیر گذار بود.اشعار و نوشته های وزین تان وبلاگ شما را با ارزش می کند.گرچه انتخاب نام وبلاگ سوال برانگیز است.چرا که شبهه تاثیر تبلیغاتی آن به ذهن می رسد.انتخاب عنوان زیباتر و شاعرانه تری را پیشنهاد میکنم.اگر عمری بود دوباره به وبلاگ دلنشین شما سر می زنم.یا حق

دهقان یکشنبه 15 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 06:31 ب.ظ http://rashanroz.blogaf.com

زیبا بود
یه شاخه گُل

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد