شب زفاف

دل نوشته

شب زفاف

دل نوشته

گربه گرسنه

گربه گرسنه

پریشب در مراسمی بودم  به مهمانی

مهمان ها نشسته بودند

از خود پذیرایی می کردند

انواع و اقسام اشربه  و میوه روی میزها بود

همه خوش بودند

نور زیبایی روی میز ها می تابید  مردان در کنار زنانشان بودند

و بچه ها هم بازی می کردند

پذیرایی در فضایی باز بود

چهره ها خندان   

گاه به گاه شوخی هایی هم در می گرفت

 از همه جا حرف بود

سیاست و اجتماع

در این میان گربه ایی به صندلی ها نزدیک می شد

و اوایی در می داد

و همه یکجا می گفتند پیشی  پیشی

هیچکس نمی پرسید این گربه خوش و  خط وخال چه می خواهد

همه در حال خود بودند

باغبان ابیاری می کرد

و فضا معطر از بوی گل بود و سبزه

شام را اوردند

همه مشغول شام خوردن

گربه هم بود

دست اخر من فهمیدم  که گربه گرسنه است

اخ چرا من دیر فهمیدم

کبابی برداشتم

به نزد گربه رفتم

برایش گذاردم

گربه شروع به خوردن کرد و دیگر صدایی نکرد

حیوان گرسنه بود

چرا من دیر متوجه شدم و چرا هیچکس در اون جمع  به یاد این گربه نبود

با خود گفتم چه بی معرفتیم ما ادم ها   

چه خود خواهیم

زمین را از ان خود کرده ایم

بی ان که سابقه درازی  داشته باشیم

نظرات 1 + ارسال نظر
هاجر سه‌شنبه 11 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 06:00 ب.ظ http://hb60.mihanblog.com

زندگی کردن مهم است. مهربان و ملاحظه کار بودن مهم است.

پشت سر گذاشتن روزها بدون اینکه به کسی توهین کنیم و یا

آزار برسانیم، مهم است.اینکه در زندگی‌مان کار مفیدی انجام دهیم مهم است. کاری

کنیم که به زندگی ما معنا و مفهوم ببخشد. صرف وقت کردن

با عزیزان و دوستان مهم است
و مهمتر از ان این است که فراموش نکنیم انسان هستیم و نسبت به هستی مسئولیم .
بسیار با معنا بود.تشکر از شما

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد