شب زفاف

دل نوشته

شب زفاف

دل نوشته

روزگارم خوب نیست

روزگارم خوب نیست

خانه ایی دارم کوچک

مثل خونه یه زنبور

در دل یک  مجتمع

با ادم های جورا جور

همه با هم غریبه

همه در لاک خود

نه لبخندی نه کلامی نه سلامی

جالبه ابمان هم مشترکه

رفت و امدمان با هم

اما نه من  نمی دونم اون کیه

اونم نمی دونه من کیم

به خدا خیلی بده

اون قدیما همه با هم مهربون بودند

نون اگه نداشتند

می رفتند در خونه هم

چیزی می خواستند به هم کمک می کردند

حالا چی ؟

همه با هم غریبه اند

اون نمی دونه اون کجا کار می کنه

اون یکی هم نمی دونه

خیلی بده

این همه غریبه گی

این همه دوری

نظرات 1 + ارسال نظر
nima جمعه 1 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 01:42 ب.ظ http://popcrazy.blogsk.com

خیلی با این شعرت حال کردم علی آقا!
اگه افتخار بدین لینکتون کنم!
آخه دلم می خواد هرروز سر بزنم و شعرها رو بخونم!
با اجازه.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد