شب زفاف

دل نوشته

شب زفاف

دل نوشته

چه باور قشنگی

چه باور قشنگی

من هستم

 در این برهوتی که نیست

من هستم

پدرم دیروز بود  می گفت و می خندید

و امروز خاطره ایی در ذهن من

که نیست

و فردای من دیروز پدرم هست

 و حاصل یک منهای یک

صفر

و مگر جز این است

 و ما در توهم بودنیم

و فخر می فروشیم به عالم و ادم

پدرم را باد برد

 ابی و خاکی شد در اسمان و ریخت تو دریا و دشت

و من دل خوشم که جاودانه ام

و فیل جاودانه نیست

چرا که اشرف مخلوقاتم

هستی که عین نیستی است

 وهستی در نیستی متولد شده است

پس نیستی مادر هستی  است

باز هم می گویی هستی ؟

خدایا من متحیرم از این هستی و نیستی

و اما با این وجود من زندگی را دوست دارم

گل زیباست

دوستی و مهربانی دل ادمی را شاد می کند

چشمانم پروانه ها را زیبا می بیند

و اوای پرندگان شادی را به درونم می ریزد

و عطر دل انگیز گل ها مرا می رقصاند

و نگاه مهربان دوستم مرا به وجد می اورد

زندگی زیبایست

هر چند نمی دانم هستم و یا نیستم

نظرات 1 + ارسال نظر
شهریار جمعه 2 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 03:15 ب.ظ http://tendollarclicks.blogsky.com

برای سنت نیک تبادل لینک خدمت رسیدم بنده رو به غلامی قبول میکنید؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد