شب زفاف

دل نوشته

شب زفاف

دل نوشته

پاییز

دلم گرفته خاطره 

پاییز فصل خوبی نیست 

پاییز با رنگهایش دلفریب است 

دلفریب است

فریب است 

 نه پاییز فصل دلدادگی نیست 

پاییز فصل عشق بازی نیست 

پاییز  فصل ریزش است 

فصل برگ ریزان 

فصل رفتن 

بهاری هم نیست 

پاییز درخشش خورشید در غرب است 

غروبی که  طلوعی  ندارد 

شب است و ظلمتی که در  انتهای غرب است 

دو فصل زندگی زیباست 

بهار و تابستان 

می شود زندگی کرد 

شادی کرد 

بوسه داد 

بوسه گرفت 

دست گرمی را فشرد 

دلم هوای دوست می کند 

دلم پر می زند  برای دوستی 

 دوستم می پرسد  در چه فصلی زندگی می کنی ؟

و من می گویم در پاییز 

می گوید با   خاطراتت خوش باش 

زندگی ورق خورده است 

و کتاب به انتها رسیده است 

لعنت بر این زندگی که شمارشگرش دو  باره صفر نمی شود 

خاطره  پاییز دوست داشتنی نیست 

خاطره

خاطره وقتی نیستی 

دلم می گیره 

 دوست دارم هر روز ببینمت 

هر روز سلام کنم 

و یادی و تجدید دیداری 

مثل خورشید  مثل صبح  مثل بوسه 

باید تازه بشه 

هر روز 

هر روز باید گل من باز بشه 

خاطره 

من برای  بوییدن عطرت  زنده ام 

نیایی  می میرم 

خاطره 

دلم هزار راه می ره 

اگر نباشی 

اگر نیایی به خانه ام 

خودم نیستم 

خانه ام پیراسته است 

گل های نرگس تو را صدا می کنند 

کجایی خاطره ؟

 دوستت دارم 


باران

خاطره 

باران طراوت است 

نوید سبزه است 

اوای  زندگی است 

 اما تو بارانی نشو 

 دوست ندارم باران را  در چشات ببینم 

چشات باید از شوق بدرخشه 

چشات باید عشق را برام معنی کنه 

من تو چشات حضور دارم 

حاضرم 

می بینی منو ؟

نه !

من پشت اون بوسه  منتظر قایم شدم 

من هستم 

خاطره 

 دوستت دارم 

می دونی  بهار من تویی 

تو به من امید می دی 

 تو به من شوق زندگی می دی 

خاطره  بیا با هم باشیم 


پنجره

خاطره 

پنجره خانه من بازه 

چار تاق 

به همه طرف 

اسمان را می بینم 

 گل ها را 

 سنجاقک ها  را 

 افتاب پر مهر را 

پرندگان را 

 تو را نمی بینم 

خاطره 

پنجره خانه من  برای تو بازست 

تو کجایی ؟

همه انها را می بینم 

همه را می بینم 

اما بوسه را چه کنم ؟

بوسه برای توست 

تو را با تمام زیباییها  معاوضه نمی کنم 

تو تمام خواست منی 

پنجره خانه من بازست 

تو را می خواهم 

بیا 

پاییزم م بهار می شه 

قول می دم 

قول می دم بوسه مرا بهاری کنه 

تو بیا  خاطره 

دوستت دارم 

خیال

شب  است و خاطره و خیال 

شب است و  ارزوی وصال 

شب است و چشمان منتظر 

خاطره دلم هوای تو را می کند 

دست گرم تو را می خواهد 

نگاه مهربانت را می جوید 

چه کنم 

شب است و خیال تو 

دلم بی تاب تو 

می شود خطر کنی ؟

می شود زمستانم را بهاران کنی 

می شود کوله بارت را ببندی 

بی هراس نگاه مردم 

دلم را بیارایی

می شود نگاهت  را به من هدیه کنی 

هدیه کنی 

دوستت دارم 

خاطره 

ریسه

دلم ارومه خاطره 

تابی نداره 

بی تابی نمی کنه 

تو هستی 

مگه نه ؟

وقتی تو هستی 

دلم روشنه 

همه چیز روشنه 

 تو و ماه  و خورشید و ستارگان 

برایم یکی هستید 

وقتی تو هستی 

زندگی را می فهمم 

شادی را درک می کنم 

دلم بارانی نیست 

هزاران گل بوسه در دلم ریسه می ره 

برای کی ؟

برای تو 

تو دوست مهربونم 

تو که هستی زندگی برام شیرینه 

 رویایی که تعبیر شده 

 دوستت دارم 

اروم

دلم ارومه خاطره 

تابی نداره 

بی تابی نمی کنه 

تو هستی 

مگه نه ؟

وقتی تو هستی 

دلم روشنه 

همه چیز روشنه 

 تو و ماه  و خورشید و ستارگان 

برایم یکی هستید 

وقتی تو هستی 

زندگی را می فهمم 

شادی را درک می کنم 

دلم بارانی نیست 

هزاران گل بوسه در دلم ریسه می ره 

برای کی ؟

برای تو 

تو دوست مهربونم 

تو که هستی زندگی برام شیرینه 

 رویایی که تعبیر شده 

 دوستت دارم 

صعبوت

خاطره 

کاش

  کاش می شد  بی دغدغه 

بی ترس 

بی ترس 

ازاد و رها 

 در دل هستی 

 اسمان ابی 

در دل رویا 

در دل عشق 

 تو را داشتم 

تو را داشتم 

بی ان که صعبوت زندگی بخواهد مرا ناتوان کند 

می شد در برم بودی 

می شد گونه هایت را می بوسیدم 

و سرود زندگی  سر می دادم 

با تو 

با تو دوستت دارم 

خاطره منی 

ابنبات

مثل کودک باید بود 

کودکانه اندیشید 

 سرشاز از شادی 

 با امیدی نامیرا 

کودکی باید کرد 

رویاهایم کودکانه است 

برای همین دوستت دارم 

 در رویاهایم  بدی نیست 

از نفرت خبری نیست 

 دوستی است بوسه است 

خاطره 

کودکی ام زیباست 

 با ابنباتی دل خوشم 

ابنباتی که تو به من بدی 

جاودانه است برایم 

ابنباتی که از بوسه تو بر اید 

دلم را روشن می کند 

 دوستت دارم 

برای ابنباتت 

شاید

شاید 

شاید خاطره  امدم 

امدم و ورق زدم خاطره را 

کاویدم   نگاهت را 

حس کردم گرمی  دستانت را 

 انگشتانم را میان موهایت گم کردم 

شاید امدم 

تو بخوایی  می ایم 

هر چه می خواهند بگویند 

 دوستت دارم 

در وادی دوستی مهربانی همه کاره است 

شاید امدم 

خاطره 

 با کوله باری از بوسه های مانده 

مانده در غربت وصال 

خاطره 

شاید امدم 

 نیمه شبی 

 یا با  سپیده 

یا یک روز افتابی و شایدم بارانی 

چتر ندارم 

باران را دوست دارم

اگر امدم زیر چترت می مانم 

 خاطره 

 شاید امدم 

اگر تو بخواهی 

بادا باد 

ادرست را  می دانم 

کافی است دعوتم کنی 

ساعت

سلام  دوستم خاطره
دوستم 
دوستت دارم 
ببین ساعته !
عمر ما زندگی ما شادی ما  عشق ما  
همه همه دارند ثانیه ثانیه  می گذرند 
وای چه دوست بدی است ساعت !
شادیم را می برد 
عشقم را ازم دور می کند 
زندگیم را پاییزی می کند 
نمی دونم میگن  به ساعت  نگاه نکن 
ثانیه ها را نبین 
خودت را بزن به شادی 
باشه منم همین کار را می کنم 
 اما ساعت  کار خودش را  می کنه 
چه می تونم بکنم 
دوستم را دوس دارم 
 دوستت دارم 
 بیا ساعت را فراموش کنیم 

وصال

چه می دانم 

هوای دلم بارانی است 

خاطره هم نیست 

دلم هوای دوست کرده است 

کجایی ؟

مرا تنها رها  کرده ایی !

این است راه و رسم دوستی 

و بوسه که نشانه وصل است 

دلم تو را می خواهد 

بیجا نمی کند 

 دوستت دارد 

دوستت دارم 

همین

رقص

سلام به مهربانی 


سلام به خاطره 


سلام به خاطره های شیرین 


و سلام به صبح 


و سلام به دوستی 


و سلام به بوسه صبحگاهی 


بوسه ایی که با طلوع سپیده جان گرفته است 


و می رقصد بر چهره دوست 


و ارام می گیرد بر لب دوست 


دوستت دارم 


سنجاقک

رفتم به باغ خاطره 

گل بود و سار 

اب بود و بخار 

ماهی بود 

خزه های سبز  شناور بود 

و پونه های  معطر 

سنجاقک ها 

من بودم و خاطره 

 وان بوسه لب اب 

خاطره  دوستت دارم 

تو را که در جانم خوش کرده ایی 

 دوستت دارم سنجاقک دلم

خاطره

این همه موجودات  زیبا و دل انگیز 
 ادمیانی که ممکنه مثل ما مثل من  جور دیگری دوست داشته باشند 
 این ها گناه کاراند 
نه به خدا 
هر کسی رنگی را دوست دارد 
طبیعت هم ادمیان را یک رنگ نیافریده است 
 بعضی ها سیاه اند  
بعضی ها سفید   و بعضی ها  زرد اند و .. سرخ اند
 باید  همه را از میان برد 
چون مثل ما نیستند 
بیاییم مهربان باشیم 
مهربانی را همه دوست دارند 
دوستی را همه دوست دارند 
 من همه را دوست دارم 
فقط از کینه - حسد  -دروغ   و خود خواهی متنفرم 
من گل را دوست دارم 
تو هم دوست داری 
حالا من سرخش را و تو ارغوانی اش  را 
 این که دعوا ندارد 

خاطره

چه زیباست اب  جاری در رودخانه 
 و دختری که زندگی را نظاره گر است 
من زندگی را دوست دارم 
فرصتی است که خدا داده 
اما دلم گرفته 
 از زندگی و  از سختی اون 
از بدی هایی که بر سرم می ریزد 
گاه فکر می کنم  نبودنم  بهتر نبود 
 نمی شد هر کس جای خود را در این هستی می یافت 
نمی شد شیر خوراکش اهو نبود 
 و ادم ها  بره و مرغ و...
 نمی شد میکروب ها کارمان  نداشتند 
موی مان سفید نمی شد 
نمی شد گذر عمر را نمی دیدم 
 نمی شد کاری کرد 
از این که هستم شاد باشم  
همین 
کافی است 
این هم که نمی شود 
کاری نمی توانم بکنم 
 زندگی جاده یک طرفه است 
انتخاب من نبوده

خاطره

سلام  به گل خاطره 

سلام به مهربانی 

دلم را روشن کردی 

ابی بر جانم ریختی 

 و اتشی بر عشق 

هر چند هستی ام در غربت غروب است 

و خورشید اخرین شعاهایش را می تابد 

من هنوز روشنم 

با ابی 

با بوسه ایی 

خاطره

سلام  به خاطره 

خاطره دور دست ها 

خاطرات  شیرین 

می دونی یه روزی فکر می کردم 

دنیا اخرش همون کوهی است که می بینم 

و ته اسمون همون جایی است که با بادک من می ره 

یه قرقره  نخ  به باد بادک می بستم 

می فرستادم باد بادک تو اسمون 

چه کیفی داشت 

اگه باد می امد 

 راستی یادته اون پروونه 

مادرم منو دنبال می کرد 

 سه چرخه ام یادمه 

خیلی دوستش داشتم وای زندگی خاطره است 

همه اش خاطره است 

حالا هم خاطره است 

خاطره ایی اومده تو خونه من 

منم و خاطره 

خاطره و خاطره 

|+| نوشته شده توسط ع رحیمی در شنبه بیست و سوم دی 1391  | 2 نظر

ماه

سلام به خاطره 

 سلام به دوستی که از  دل خاطره می اد 

منم خاطره ام 

خاطره تو 

دلم را بی تاب می کنه 

و پرواز می ده در دل اسمون ابی 

می دونی اگر خاطره نبود 

اگر اشنایی نبود 

اگر بوی اشنا نبود 

اگر ان گل دوستی نبود 

اگر سبزه نبود 

اگر ماه نبود 

و اگر  دل نبود 

 می مردم از تنهایی 

هستی برایم جاذبه ایی نداشت 

هستی ام فرزوانه  برای این که تو در خاطرم زنده ایی 

 دوستت دارم 

خاطره همیشه منی