شب زفاف

دل نوشته

شب زفاف

دل نوشته

چه می دونم

چه می دونم 

دوستان می گن می اد شیدا 

شیدایی که نیست 

شیدایی هم نیست 

شب تار من سر رسیده  

خورشید برای همیشه غروب کرده 

افتاب  گردون ! به امید خورشیدی 

نه دیگه از خورشید خبری نیست 

می خواهم امید داشته باشم 

اما شب خیلی پر  زوره 

شب تار 

شب تار شب نا امیدی ست 

گیرم خورشید اسمان دو باره طلوع کند 

گیرم دو باره از نو زندگی چشمک بزند 

به من چه 

شب من که روشن نمی شود 

هستی ام بر باد رفته ست 

و من تنها در سرزمین غربت فراموش شده ام 

وقتی شیدایم نیست 

وقتی شیدایی نمی کنم 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد