گاهی موقع ادم سر یه دو راهی قرار می گیره و نمی دونه چی باید بکنه
همه ما ادم ها توی چنین حال و هوایی گیر کرده ایم
گاهی دلمون می گه این کار را بکن
اما عقلمون چیز دیگه ایی می گه
و اون وقت چه دردناکه تصمیم گرفتن
ادم مثل مار به خودش می پیچه
من که دیوو نه می شم
به خدا خواب و خوراک از سرم می پره
ببین من تو این حال و هوا عاشق یکی می شم
و دو روز بعدش هم به یکی دیگه
باور کن هر دو را به اندازه تمام دنیا دوست دارم
حالا باید چی کار کنم
عقلم می گه سبک و سنگین کن
و یکی را انتخاب کن
اخه یکی نیست به این عقل مفنگی بگه
اخه برادر اگه به این سادگی که بود
خیلی خوب بود
اخه بار نیست که من اونو سبک و سنگین کنم
ترازوی اون طوری نداره عشق
عشق که میزون نداره
پایین و بالا نداره
با این حساب درد سر من تمامی نداره
ببین دوستم خیلی سخته
من می پرسم ماه قشنگره و یا افتاب
می تونی بگی
من نمی دونم چرا دلم دیوونه است
هر چی بهش می گم سرش نمی شه
نه حرف عقل راگوش می کنه
و نه حرف هیچ دوستی را
و من می مونم حیرون
حیرونی ام قشنگه
یه جور مستیه