حالی برای نوشتن نیست

حالی برای نوشتن نیست

ستاره من فرو افتاده است

در کویر تنهایی

و له له می زند

و تشنه است

و من دوستی ندارم

همه رفته اند

من ستاره بال شکسته ام

و امده از اسمان

من خانه ام در اسمان بود

دوستم بیش از این ازارم نده

شادی را به جانم ریز

اگر می توانی

ستاره فرو افتاده که زدن ندارد