وقتی باش حرف می زنم

وقتی باش حرف می زنم

وعده فردا را می دیه

فردا که می شه

باز هم وعده فردا را می ده

می گم دوستم بوس دادن که امروز  و فردا نداره

اگه دشمنی  باشه

سر وعده هستیم مگه نه

به دوستی که می رسه امروز و فردا می شه

خدا را دل من داره می میره

بوس که بدی زنده می شه

من امروز  طلوع و غروب خورشید را به تماشا نشستم

خورشید به من گفت

می دونی من هر روز  اسمون بوس می کنم

وقتی هم که می خواهم برم همین کار می کنم

بوسی که صبح می کنم دلم تا شب گرم می کنه

این افتابی که می بینی

سوز بوس با اسمونه

منم به دوستم همینو می گم

می گم بیا رو دل من

لبت بزار رو  لب من

چشمت بده تو قلب من

من و  تو می شیم یکی و یه دونه

بال می زنیم تو اسمون

دوستت دارم دوست مهربون

خدا می دونه

دوستت دارم