فراز و فرود

فراز و  فرود

امروز به پدرم تلفن زدم

یعنی هر روز می زنم

و حال او را می پرسم

می پرسم بابا خوبی ؟

با مکثی طولانی می گوید خو     ب  م

و او هم می پرسد

خودت

خو ب  ی

و صدایش بریده بریده است

می گویم خوبم

و باز دوباره می گویم بابا خیلی خوبی

و این از ان دروغ هایی است که می گویم

کجا خوب است

چه می توانیم بکنیم

کاری از دستم بر نمی اید

پرنده تیر خورده است

بابا

به زمین افتاده است

دارد پر و بال می زند

نای بر خاستن ندارد

زیر بازوی او  را باید گرفت

تا بتواند چند قدم راه برود

نمی دانم این زندگی به چه درد می خورد

طول و عرضش غم و غصه است

و اخرش هم این است

کاشکی نه تولدی بود

و نه در پس ان مرگی

خدایا این چه رسمی است

رسم خوبی نیست

من نمی دانم چه بگویم

این همه زیبایی در خلقت ادمی

و بعد ناتوان و در مانده از پس یک بیماری

وان فراز و این فرود

به هم نمی خواند