جرم

جرمم اری عاشقی است 

خاطره 

جرمم این است که تو را می بینم 

جرمم این است که تو را می جویم 

 دوستت دارم 

خاطره 

خاطره وقتی از کوچه خاطره عبور می کنم 

وقتی گل های یاس  روی پرچین خانه ات به من نگاه می کنند 

من تو را می بینم 

لابلای اون گل های یاس 

چشمانت می درخشد 

جرمم این است که تو را میان اون گل ها می بینم 

تو را می بینم 

اوای مهربانی ات مرا می خواند 

در چه کسی را بزنم 

تو اشنای قدیمی منی 

 روزی دفتر بغل  تو را در کوچه  خاطره  دیدم 

با گل نرگسی   که به من دادی 

یادت هست خاطره 

 تو را   به اغوش بردم 

هنوز اون عطر دل انگیز نگاهت 

 و گرمی دستانت را حس می کنم 

هنوز تو را حس می کنم 

تر و تازه خاطره 

خاطره جرمم این است که تو را دوست دارم 

در پاییز زندگی 

گناه من چیست ؟

دوستی ؟

 دوستی که در هیچ مرام و ایینی جرم نیست 

پس چرا من مجرمم 

به کدامین گناه ؟

خدا می داند 

تنها جرم من دوستی است 

دوستت دارم 

بگذار بگویند دیوانه است 

دوستت دارم 

خاطره که در دلم روانی