هستی, نیستی را نمی خواهد

هستی, نیستی را نمی خواهد
و نیستی, هستی را بر نمی تابد
و من در میانه هستی و نیستی غوطه ورم
نمی دانم چه کاره ام
پیامبران می گویند زندگی جاویدست
و مرگ رویه دیگری از هستی ست
چون گیاهی که می روید
حس خودم شک دارد
می پرسد برای چه باید جاوید باشم
 و من پاسخی ندارم
 نمی دانم  نمی دانم
دوست دارم جاوید باشم
دوست دارم گل بی خزان باشم
دوست دارم گل همیشه بهار باشم
دوست دارم بوسه ام جاوید باشد  دوست دارم
 دوست دارم  در اغاز و انتهای جهان بایستم
و همه را نظاره گر باشم
خدا را ببینم  خدا را ببینم
مهربانی را وزن کنم
و با خدا رو در رو گفتگو کنم
و چراهایی را  که نمی دانم بپرسم
تا دلم ارام بگیرد