چند روزی رفته بودم کاشان
شهر دیر پای تاریخ
شهری کهن میان دیوارهای کاه گلی و رنگ های جادویی
و مردمانی خوش گو و مهربان
و خانه های تاریخی و امامزاده های مقدس
و درختان کاج و اکالیپتوس
در مشکات امامزاده ایی بود به نام سلیمان و امامزاده ایی دیگر
در خانه ایی زیبا
خادم امامزاده می گفت یک هفته است این ضریح را از اصفهان اورده اند
دو ضریح منقش از هنرمندان اصفهانی
با گل هایی و چهل چراغ هایی که دل را به اعماق تاریخ می برد
خادم چای اورد
نوشیدیم و رفتیم
به امامزاده ایی دیگر در یز دل
به نام بی بی زینب
با بارگاهی قدیمی
با نقاشی های زیبایی از فرشتگان
با موهایی افشان و کمر هایی تابیده
و پر کشیده بر فراز تاقی امامزاده با رنگ هایی اسمانی
و از انجا به امامزاده ایی دیگر در نصر اباد و یا سفید دشت امروز
روستایی قدیمی با خانه هایی گلی و دیوارهای قطور و تو در تو
و امامزاده ایی به نام بی بی خاتون
امام زاده ایی تاریخی با درهای چوبی بزرگ و ضریحی اذین شده با میوه ها
و از انجا به نوش اباد رفتیم
و نمایشگاهی دایر از غدیر تا انتظار
دیدنی و عبرت انگیز
نمایشگاهی به غایت زیبا
و قسمت اسرای کربلا بسی سوزناک
و اشکی که از چشمانم سرازیر شد
و از انجا به کاشان
خانه بروجردی ها
و حمام امیر سلطان
که هر دو شاهکار معماری ایرانی
رنگ نور و نقاشی و نقش برجسته ها
و درهای چوبی و زیر زمین ها و حیات های اندرونی و بیرونی و اتاق های تو در تو و تالارهای بزرگ
جواهری در کویر
درخشان و چشم نواز با حوض هایی ابی رنگ و کبوترانی که در گنبدها جا خوش کرده اند
و حمام سلطان امیر احمد
حمام کوچک و بزرگ
با گچبری های افسانه ایی
و روز دوم که به کویر رفتیم
و تاغ کاری ها را به تماشا نشستیم
و بعد دیداری با عمه فرهنگ و عمو محسن
و صله رحم و عیادت از بیمار
و برادرم و ریحانه که مهمان داری کردند
سری هم به بازار زدیم
و کلوچه کاشان و گلابی خریدیم
و ماست کیسه ایی و نان برشته و رب انار و ...
و جریمه ایی که بر شیشه ام ماشینم الصاق شد !
همین سفر خوبی بود
به یاد ماندنی و جاهایی که برای اولین بار انها را دیدم
چند روزی دور از تهران
نفس راحتی کشیدیم
خدا را شکر