پدرم که بود همه چیز رو به راه بود
پدرم  که بود  همه چیز رو به راه بود
پدرم که بود اوای مهربانی  به گوش می رسید
پدرم که بود دلم گرم بود
پدرم که بود ماه می درخشید
پدرم که بود افتاب دو تا بود
یه افتاب که از شرق طلوع می کرد و در غرب غروب
و یه افتاب پدرم که وجودش برایم زندگی بود
و غروبش  دردناک
سه سالی است چشمان افتابی اش برق نمی زند
باغ مهربانی ما افسرده است
پدرم که بود افتاب دو تا بود
پدرم که بود در و دیوار خانه ما از جنس بلور بود
همه جا روشن بود
سفره ما روشن بود
مادرم روشن بود
بچه ها روشن بودند
همه روشن بودیم
پدرم که بود
شیر تازه بود
عطر بود
کاکوتی بود
نان برشته بود
پدرم که بود
در خانه ما سبز بود
سبز سبز
پدرم که بود خدا به ما نزدیکتر بود
در دعاهایش همه بودند
افتاب بود