دلم خوش نیست
افتاب می تابد
ماه می درخشد
گل ها می رویند
غنچه ها دل نوازی می کنند
پرندگان خوش نوا می سرایند
و جوانان شادی کنان تریپولی را فتح می کنند
و من مانده ام با این دل بیمار چه کنم
شادی را می شود دوباره بنوشم
شادی رفته را
زمستان در رسیده است
و جانم دارد یخ می زند
خدایا دلم را افتابی کن
خدایا ماه را در چشمانم بیارای
سبزه را در دلم برویان
شادی را از من دریغ نکن