دعوت
مهربانی را به هم گره زده بود
مهربان در مهربان گل روی گل
هزار بار وعده کرد مرا به باغ مهربانی ببرد
و مهربانی افزون کند
چون دانه های باران روی پر گل
و من نگاهم در چشمان معصومش بود
نگاهی که در ان موج موج دوستی بود
عشق بود
و من مانده بودم تنها و رها
و مهربانی مرا به خود می خواند
موج موج
دانه های باران روی دلم می لغزید
و مرا به باغ مهربانی دعوت می کرد