ارامشی جز این نیست

ارامشی جز این نیست

به دعا و نیایشمان  مشغول شویم

کشف راز جهان ممکن نیست

مغزمان مگر چقدر سلول دارد ؟

جهان نهایتی ندارد

و من خود هم در بی نهایت جهانم

من خود خود هستی هستم

 و می دانم هستم

 و فیلسوفی می گفت

این تنها انسان است که می داند  هست

و من می گویم چرا سنگ نداند

و مگر من همه چیز دانم

این یقین از کجا به دست امده است

 به دعا و نیایشمان مشغول شویم

کار دیگری نمی توانیم بکنیم 

می خواهم راز جهان را بدانم

 می خواهم بدانم هستی  من چیست ؟

می گویند جهان  نظم دارد

من می گویم از کجا می گویید

بگویید  تا ما بدانیم

این چه نظمی است  که من می میرم

گل  می میرد

سبزه می میرد

 و خورشید می میرد

کجای این نظم است ؟

 به دعا و نیایشمان  مشغول شویم

ارامشی جز این نیست