رفته بودم به شهر برهوت شهری از جنس تنهایی زمین بود بوته بود و درخت بود و غار غار کلاغ ها و مردکی پلید و زشت رو و بی ابرو در دوردست های جهنم و تباهی و دور بودم از بد صفتی ادم های ادم نما خدا بود و خورشید زمستانی باد بود و سوز سرما و من بودم و گرمای مهربان و چه حالی می داد تنهایی و گل های محمدی |