اب برفی
تهران صبح سفید پوش بود
و درختان کاج و سرو تن پوشی از برف داشتند
و کارگران شهرداری با چوب های بلند برف ها را می تکاندند
از سر و روی درختان
تا سبک شوند سروها و کاج ها
تا نشکنند شاخ و ساق و ساقه های مهربانی انها
و من برف را دوست دارم
وقتی که درختان با ان لباس سفید تزیین می شوند
شمشادها که در برف غرق اند
تنشان برفی است
و من دلم می خواست در لابلای شمشادها بودم
و با امدن افتاب دلم را در اب برف رها می کردم
و شناور می شدم در اب برفی
تا تنم و روحم سبک شود از بدی
بدی ها جانم را فرسوده اند
و ادم های بد ان را حسابی زخمی کرده اند
و از تمام بدنم خون سرازیر است
و دلم می خواهد در اب برفی تنم را بشویم
تا خون کمتری بیاید
نمی دانید چه نامردند بعضی ها
سنگ بارانت می کنند تا نباشی
و من هنوز مانده ام
این ها در کدام مکتب درس خوانده اند
برف را دوست دارم
واب امده از برف را بیشتر
زلال است و پاکیزه
چرا که از اسمان امده است
خاشاکی در ان نیست
و من دلم می خواهد زندگیم را در این اب رها کنم
اب برفی که از تن شمشادها و از تن کوهستان و از تن قله های پر برف
به دشت و دمن زندگی جاری ست
و من برف را دوست دارم
چون سپید بخت است
و روشنی را با خود دارد