من خوشم

من خوشم

تو نا خوشی

خوشی که بر نا خوشی دیگری است

خوشی نیست

دون صفتی است

خوی شیطانی است

من  خوشم  تو نا خوشی

من خوشم باکم نیست

تو ناخوشی

بیچاره گل را لگد می کند

بی ان که بداند عطرش را می پراکند

حسادت را درمانی است ؟

نمی دانم

خدا که از ان ما را می ترساند

من خوشم

با باد و باران خوشم

با گل ها حال می کنم

با  دوستانم  حال می کنم

دوستانی دارم صادق

اسمان ابی دیدنی است

کبوتر خیالم ارام است

تو چی

من خوشم

با مورچه ها حال می کنم

کلاغ ها که  نگو

دوستشان  دارم

به ادم که نوک نمی زنند

کسی را زخمی نمی کنند

فمری ها که حرف ندارند

چه نازاند

از دم پنچره مهربانی غذایشان را می خورند

مرد خدا میگفت

من غذایم را با نان می خورم

و نیمی از ان را برای پرندگان می نهم

و مرد شیطان می گفت

دوست دارم همه قمری ها را بکشم

 من خوشم  بی خیال

با تنهایی خوشم