دو روزی نبودم

دو روزی نبودم

رفته بودم  کاشان

برای دیدار پدر

پدری که بیماری تنش را سوزانده است

افتاب گردانی است  خشکیده

 تمام گل برگ های ان ریخته است

چشاش به گودی نشسته

و می شه یوسف گمگشته را تو اون دید

خدایا پدرم را خوب کن