شادی را دوست دارم

شادی را دوست دارم

زیبایی  را دوست دارم

نور را دوست دارم

شراب را دوست دارم

شرابی که خماری ندارد

نوری که غروب ندارد

زیبایی که پیری ندارد

خدایا  دل من ابی ندارد

بارانی  نیامده است 

 کویر شوره زاری است

که گیاهی هم جرات  روییدن در ان ندارد

نه من شادی را در این سراب نمی یابم

نورش مانا نیست

و زیبایی اش دو روزی نیست 

و شرابش مستی می اورد و فراموشی

به چه درد می خورد

این زندگی سراسر درد و رنج

من دلم به چه خوش باشد

به دوستم که اونم نیست