راه که می رود

راه که می رود

انگار ادم و عالم در خدمت اویند

پا بر زمین که می نهند

چنین است که  بر بام عالم گام می نهند

نخوت سر و پایشان  را گرفته است

بیچاره شیطان نامش بد در رفته است

خود شیطان مجسم اند

دریده و حیز

و  درس اخلاق هم می دهند

این دیگر خیلی  خنده دار است

شیطان تو حق داشتی

بر چنین ادمیانی  سجده نکردی

تو حق داشتی

چیزی می دانستی

و من متعجبم در کارگاه هستی

چنین  موجوداتی نشو  و نما کرده اند

خدایا این ها از مهر تو بویی نبرده اند

اما هر چه بخواهی متکبر اند

و دانایی را در فریب می بینند

و دسترنج دیگران را به یغما بردن

و برای خود بساط عیش و نوش راه انداختن

بد ترین درد ان است

که این بد صفتان خود را معلم اخلاق جا می زنند

و می خندند به مردم پریشان

 ودر مانده

در کار و بار خود

و حدایا چه باید کرد ؟

به کجا باید شکایت برد

بودن در کنار این ها خود رنج بزرگی است

در چشمانشان  دروغ و نیرنگ خانه کرده اند

و روحشان دمیده از نا پاکی است

شیطان کاری ندارد

مدت هاست بیکار است

این ها خود شیطان اند

در خیابان اب باران را بر  سر و روی مردم می پاشند

بدون  کمترین شرمی

و در بوستان خود خرناسه می کشند

برای لذت بیشتر

روحشان  عفن است

و تنشان  بیمار

اما کسی نمی داند

خدایا من از این ادمیان بی زارم

و انها را ادم نمی دانم