اصلا نمی فهمم معنی این امد و رفت را
زندگی من در اسارت شب و روز است
شب مرا می خواباند
و روز مرا به کار وا می دارد
چند صبایی احساس می کنم که هستم
و من هم در هستی جایی دارم
جایی بزرگ شاید کل هستی منم
و من نمی دانم این ماجرا برای چیست
و همین مرا می ازارد
به وعده گاه امده ام
بدون ان که بدانم
چه کسی به انتظار است