نم نم باران می اید
هوای تهران زیباست
سه کلاغ در پشت بام نشسته اند
یکی در روی انتن
و ان دیگری در روی لوله بخاری
و ان دیگری روی کولر
و چند قمری روی هره پشت بام
قمری ها و کلاغ ها خودشان را جمع کرده اند
و باران از سر و روی انها فرو می ریزد
بچه ها در زمین چمن بازی می کنند
و زنی دارد از پله ها پل خیابان پایین می اید
و در اسمان دو کبوتر در باران پرواز می کنند
در دل اسمان ابری و بارانی
و من دلم بارانی است
و دوستم سلام می کند
و کاشکی او اینچا بود
تا به همراه هم و زیر چتری رنگی قدم می زدیم
و باران را به تماشا می نشستیم
و من باران را دوست دارم
و دوستم را
دوستی که مرا ببرد به سر زمین رازها
دلمان را می بردیم زیر باران
و صفا می دادیم
و عشق می کردیم
و باران لطف است
و بیدار می کند گل ها را
و زنده می کند به خواب رفته ها را
دوستم من به امید تو زنده ام
و زندگی بی دوست هیچ لطفی ندارد