شب زفاف

دل نوشته

شب زفاف

دل نوشته

جیر جیرک

دلم اسودگی می خواست 

 دلم ارامشی را می خواست که کسی در ان نباشد 

 دلی نباشد 

 عشقی نباشد 

 هیچکس نباشد 

 تنها اسمان باشد و کوه و درخت و گیاهان 

 چند روزی می خواستم دور از مردم و خودم باشم 

غروب افتاب برایم غم انگیز بود 

 اسمان ابی بود 

 دلم قراری نداشت 

 دور  از دوستانم پریشان بودم 

 فهمیدم نمی توانم  تنها زندگی کنم  با باد   

سکوت برایم وهم انگیز بود 

 تنها مونسم  سگی کوچک  بود  به نام گرگی 

و خفاش هایی که با نور مهتابی ها  پرواز می کردند 

و جیر جیرک هایی  که صدایشان یک ان و ارام قرار نداشت 

و کوه عبوس که مرا به نا کجا اباد حواله میکرد 

 کوهی که انگار  خسته از دل تارخ در امده است 

 با شیارهایی که زخم کهنه را بر تن دارد 

 نمی دانم  دل از بوسه خالی بود 

ومن  نمی توانم بی بوسه زندگی کنم 

 برایم سخت بود 

 تنهایی 

 من با تو زنده ام 

 دوستم 

 دوستت دارم 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد