شب زفاف

دل نوشته

شب زفاف

دل نوشته

شب

با رویایت  دل خوشم 

سیمایت  برایم  دل انگیز است 

گلی است  در دل خاطره وجودم 

می دانی چه زیباست با تو بودن 

 مهسا 

می دانم  افتابم  در حال غروب است 

 می دانم  دستم به تو نمی رسد 

 می دانم  دوستم داری 

چه کنم ؟ با رویایت هم پرواز نکنم ؟

کنار سفره ام هستی 

 صبح  در کنار سفره مهربانی ان نشسته ایی 

 یادت مرا افسون می کند 

برایت چای دم کرده ام 

 نان سنگگ که دوست داری 

و  تازه تازه 

 نگاهت که می کنم 

 زندگی در من جوانه می زند 

 انگار دو باره زنده می شوم 

 تو که هستی منم شادم 

می دانی چقدر دوستت دارم 

 باغی که تودر ان باشی 

و خانه ایی که تو در ان باشی 

 روشن است 

گل ها همه می خندند 

 سفره من می خندد 

چون تو هستی مهسا 

 سیمایت مرا افسون خود کرده 

 دوستت دارم  سیمای شب فروز من 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد