شب زفاف

دل نوشته

شب زفاف

دل نوشته

اسمان

چشم به اسمان دوخته ام 

اسمان شهر من ابری ست 

و قلبم هنوز می تپد 

و غنچه ها در انتظار بهار  روز شماری می کنند 

و باران چشم و دل غنچه ها  را به لطف می شوید 

و من در انتظار بوسه یار هنوز در بدر کوچه های  نا اشنا هستم 

 هیچ کس باورم نمی کند  که من هم بوسه را دوست دارم 

و اغوش دوست را 

و گرمی دستی که  به سویم دراز شود 

من اواره کوچه های شهرم 

 سرک می کشم 

و حتی به کوچه های بن بست سر می زنم 

چه می دانی و چه می دانم 

 در ان خانه بن بست 

 شاید دلی در انتظارم  باشد 

 یاس های خندان پرچین خانه مرا می خوانند 

 اری 

شاید اشنایی بیابم 

 شاید کسی مرا هم دوست داشته باشد

چه می دانی 

خاطره  شاید تو در ان خانه باشی

خاطره دوستت دارم 

 حتی اگر دلم راهی نیابد 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد