شب زفاف

دل نوشته

شب زفاف

دل نوشته

بارانی

در این سو قلبی می تپد 

به یاد تو 

با یاد خاطره 

دلم بارانی است 

زندگی روی نیستی اش را به من نشان می دهد 

و چه بی رحم می خواهد خنده را روی گونه هایم مات کند 

خاطره سوز سرما ریشه هایم را می سوزاند 

خورشید  رفته است 

و من  تنها  ایستاده ام 

جانم یخ  بسته 

گرمی دستی نیست 

بوسه ایی که  مرا  به زندگی وادارد 

خاطره دلم شکسته 

تنهایم 

 دوستم 

سبزه ایی دارم 

و چند گلدون شمعدانی 

این ها تمام دارایی من است 

 دوستت دارم خاطره 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد