شب زفاف

دل نوشته

شب زفاف

دل نوشته

خدایا دل م گرفته

خدایا   دل م گرفته 

هواش ابریه 

بارونی  در کار نیست 

کاش می ش بارونی شد و دل را خالی کرد 

اینم دریغ شده 

زمانه خوبی نیست 

حوادث  پی در پی می ان 

و من چاره ایی ندارم 

خدایا با که بگویم راز های خفته دردناکم را 

رازهایی که مرا از درون  متلاشی می کنند 

و چون دشت بی اب ترک می خورند و سینه ام را می سوزانند 

خدایا به که گویم 

زندگیم گرفتار بندهای زیادی ست 

بندهایی که مرا از رفتن باز می دارد 

و نگاهم را محزون می کند 

شیدا هم برای خودش رفته ست 

و دوستش را رها کرده  بی خیال  دوست

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد