شب زفاف

دل نوشته

شب زفاف

دل نوشته

دیروز سالگرد پدرم بود

دیروز سالگرد پدرم بود 

رفتیم بر مزار او 

خوابیده بود  ارام  و بی سخنی 

اسمان ابری بود 

و خواهرانم هم ابری شدند 

و دنیای مردگان چه ارامست 

همه در ارامش ابدی خفته اند 

این هم نوعی از زندگی ست 

ابی بر مزار سنگی او ریخیتم 

شاید خنکی اب را احساس کند 

وپدرم اب را دوست داشت 

اب برایش حیات و زندگی بود 

کارش کشاورزی بود 

پدرم ارام خفته بود 

دانه ها ی اشک خواهرانم  بر مزار مشکی اش می ریخت 

و برایش دعا می خواندند 

بله پدرم سال 1388و در تیرماه و در روزی این چنین از این دنیای پر شور رفت 

و در خاک ارمید .

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد