شب زفاف

دل نوشته

شب زفاف

دل نوشته

قصه امون را مرور کردیم

قصه امون را مرور کردیم
اون گذشته ها را
اون دوران شر و شور را
اون دوران زیبایی های دوران کودکی را
اون وقت که دور یه سفره بودیم
مادرم بود پدرم بود
برادرم بود و خواهر ها
محمد هم بود
اون برادر ناز و شاد
کاش محمد بود
کاش نمی رفت
کاش پدرم بود
کاش سفره مهربانی  بود
خواهرم مهمان ما بود
 دو شبی بود
 دو شبی که خاطره بود
پدر نیستی تنهایی داره مرا می کشه
تو که بودی همه چیز بود
هستی من جور دیگه ایی بود
عطر دیگه ای داشت
خیلی تنهام بابا
زمونه خیلی بده
خواهرم می گفت برادر غصه نخور
همه چیز درست می شه
نمی دونم
خدا جون خودت کمک کن
خیلی تنهام
ع رحیمی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد